انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند. (کوروش کبیر)
خانه » فرهنگ » آثار پژوهشی » یکصد سالگی جنبش آزادیستان و درسی برای امروزمان
1300 بازدید

یکصد سالگی جنبش آزادیستان و درسی برای امروزمان

یکصد سالگی جنبش آزادیستان و درسی برای امروزمان

دکتر منوچهر ذاکر

 

 

 

 

 

دکتر منوچهر ذاکر
استاد تمام دانشگاه

جنبش آزادیستان
«ما مجلسی میخواهیم که نمایندگان دلخواه مردم در آن نشسته و با آلام و احتیاجات دموکراسی آشنا باشند، نه یک دام خیانت و تزویر که در دارالخلافه تهران گسترانیده شده باشد.»

شیخ محمد خیابانی۱

 

در سال های پایانی قرن سیزدهِ شمسی، شیخ محمد خیابانی و دیگر وارثین جنبشِ فکری – اجتماعی – سیاسی مشروطیت، به درستی شاهد از دست رفتن اهداف و آرمان های مشروطه بودند. برای به ثمر نشاندن این اهداف، مجاهدات و خون های فراوانی علی الخصوص در تبریز و آذربایجان هزینه شده بود. اولین ضربه مهلک به زیرساخت های مشروطه در آذربایجان حول و حوش سال سیاه ۱۲۹۰ شمسی اتفاق افتاد که انجمن های مردمی، تشکّلات فکری، مراکز فرهنگی و آموزشی، و مطبوعات آزاداندیش را تعطیل و بسیاری از مشروطه خواهان را از دم تیغ گذراندند.

به دار آویختن مجاهد نستوه ثقه الاسلام همراه با چند مبارز دیگر در عاشورای ۱۲۹۰ بخشی از انهدام زیرساختِ انسانی مشروطه توسط روس های تزاری، مرتجعین و فناتیکها و بقایای مزدوران محمدعلی میرزا بوده است. خیابانی و هم مسلکانش، برای اعاده نظام و اجزاء مشروطیت، حزب دموکرات را که قبلاً شالوده ریزی شده بود، توسعه و اساسنامه آنرا سرلوحه قرار دادند.۲

در عصر قاجاریه، مردم مستمند ایران و آذربایجان، زیر فشار شدید و روزافزونِ قحطی، زورگویی، بیگاری و غیره بودند. انگیزۀ اصلی حزب دموکرات عبارت بود از تحقق حقوق یکسان برای عامه مردم و مبارزه با بی عدالتی، احتکار، رانت خوری، سوداگری و گردن کلفتی در اقتصاد و مطالبات حقوقی.۳

در تاریخ ایران اولین جریان دنیوی سازیِ۴حقوق و قانون در بند پنجم این اساس نامه با عنوان «انفکاک کامل قوه سیاسیه از قوه روحانیه» ظاهر گردید۵ که در متمّم اولین قانون اساسی مصوّب مجلس اول نیز نمایان شد.۶

در سال هایی که مشروطه خواهان ایرانی، رعایت اصول پارلمانی و احقاق ملت را از دولت حاکمه مطالبه می کردند، بسیاری از افراد ذی نفوذ و مسئولین دولتی به سرکوبی اصول مشروطه، سوداگری و رانت خوری ادامه می دادند. کشمکش های بسیاری در مناطق مختلف ایران علی الخصوص آذربایجان پی درپی اتفاق می افتاد. باید اذعان کرد این کشمکش ها ناشی از زیر بارِ اصول مشروطه نرفتن بسیاری از صاحب منصبان و مُنتفِعین نظام رانتی بود و نه یک بحران ذاتی و حل ناپذیر در کشور. به هر روی، کابینه های دولتی پی درپی عوض می شدند تا اینکه حسین وثوق الدوله سر کار آمد و چاره کار را در استعانت از انگلستان یافت.

در ۱۹۱۹ میلادی، وثوق الدوله قراردادی با دولت انگلستان به نمایندگی پرسی کاکس امضاء کرد که تعجب و اعتراض همگان را برانگیخت. نیم نگاهی به مفادّ این قرارداد خالی از لطف نیست. دولت انگلستان متعهد می شود برای ادارۀ ادارات ایران، مستشار و متخصص اعزام کند؛ برای حفظ نظم در ایران یک نیروی نظامی داخل ایران ایجاد کند؛ برای تسهیل در حمل و نقل خطوط راه آهن لازم را در ایران تأسیس کند و بالاخره جهت انجام این اصلاحات (!) قرض لازم را به ایران بپردازد. تعهد ایران در قبال تعهدات انگلستان فقط در یک جمله قابل بیان است: عایدات گمرکات و دیگر درآمد ملی کشور را تضمین این قرض قرار دهد. به عبارت دیگر، اگر قرارداد عملی می شد انگلستان ادارات ایران را قبضه کرده و نیروی نظامی ایران را مدیریت و سرپرستی می کرد. بابت این قرارداد وثوق الدوله رشوه و امتیازات فراوانی دریافت کرد. احمد شاه جوان با وجود تهدیداتی که به عمل می آید، حاضر به امضای قرارداد نمی شود و در مجلس ضیافت پادشاه انگلستان اظهار می دارد: «مملکت من یک کشور دموکراسی است و باید این قرارداد به مجلس شورای ملی ارجاع شده، به صحّه برسد.۷» از اطرافیان شاه می گویند با این کار سلطنت قاجاریه را به خطر انداخته و سلسلۀ قاجار را منقرض خواهید کرد.» احمدشاه در جواب می گوید «ممکن نیست این کار را بکنم. جهنم هر چه می شود، بشود.۸»

فشارهای زیادی برای تصویب نهایی قرارداد به عمل می آید. خیابانی طی سخنرانی ها و مقالاتش در ارگان حزب دموکرات، تجدد، به افشاء و مخالفت با این قرارداد پرداخت. علاوه بر این دلیل، انگلیسی ها به خاطر جهت و محتویات حزب دموکرات نیز با خیابانی سرناسازگاری داشتند. تکلیف روس های تزاری هم روشن بود زیرا سالیان متمادی جنایات و خیانات متعددی در آذربایجان مرتکب شده بودند. علت سختی کارِ مجلس ایران در دوره های اولیه و بُروز مواردی از قبیل قرارداد وثوق الدوله، علاوه بر دخالتهای روس و انگلیس این بود که افراد بسیاری اعمّ از درباریان و نزدیکانشان، صاحب منصبان دولتی، خوانین و این قبیل افراد که سال ها به رانت خوری، زمین خواری، رشوه گیری، سوداگری، احتکار، زورگویی، چپاول و غیره عادت کرده بودند، تحت قوانین پارلمانی و مطالبات مشروطه-چیان دست خود را از این امتیازات کوتاه و بی ثمر دیده، و در نتیجه در روند تحقق موازین مشروطه اختلال ایجاد می کردند.

قرارداد ۱۹۱۹ سرانجام نافرجام ماند. در چنین اوضاع و احوالی، خیابانی، تقی رفعت، محمدعلی بادامچی، ابوالقاسم فیوضات، اسماعیل امیرخیزی، نورالله خان یکانی، علی اصغر سرتیپ زاده و بسیاری دیگر به پا خواستند که به پی ریزی جنبش آزادیستان منجر شد. در دوره استیلای آزادیستان در آذربایجان، فرقه دموکرات خود را وفادار و مقیّد به اصول مجلس می دانست. در شهرهای آذربایجان، علی الخصوص تبریز، نهاد آموزش، مدارس و مدارس دختران متحول شد و فعالیت های هنری گسترده ای به ویژه در تئاتر آغاز به کار کرد.

در خصوص حقوق زنان مقالات فراوان در جراید از جمله تجدد منتشر گشت. جنبش آزادیستان مساوات و عدالت را برای اقشار مستمند به ارمغان آورد. در نقد جنبش آزادیستان، عدّه ای از اولین نویسندگان، شائبه ایجاد کردند که خیابانی هدف تجزیه و تفکیک آذربایجان را در سر داشت. این پرسش که خیابانی و یارانش تجزیه طلب بودند یا خیر، پژوهش بسیاری از نویسندگان و موضوع تحقیقاتی رساله های متعددی بوده است. این شائبه اکنون به واسطۀ نویسندگان واقع بینی که دلایلی دالّ بر نادرستی این گمان شرح دادند، باطل شده است۹.

در ارزیابی کارنامه خیابانی و جنبش آزادیستان، اکنون نظر رسمیِ مطالعات تاریخی در کشور اینست که عدول از موازین مشروطیت و مقابله با دخالت روس و انگلیس، دلیل اصلی قیام آنها بوده و گمان تجزیه طلبی نیز منتفی است. در این جمع بندی، حداقلّ دو موضوع مورد غفلت قرار گرفته است. موضوع اول این است که اعضای جنبش و در رأس آن شخص خیابانی، برای قوام بخشیدن به اصول پارلمانی و استقرار مشروطۀ سوم، قویاً روی پتانسیل نهادهای مدنی و مردمی آذربایجان و در اصل رویِ پیش ساخت های ذهنی مردم تبریز که پذیرای توسعه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بود، امید بسته بودند. معلوم گردید چه انگیزه و استمرارِ نهادی پرقدرتی در تبریز وجود داشته است. به واقع مختصات خاصّ آذربایجان یعنی همین استمرار نهادی و سرشت روحی و رفتاری مردم آذربایجان که جنبش را به حرکت واداشت، در مطالعات اغماض شده است. موضوع دوم این است که خیابانی و هم مسلکانش در دو راهی ادغام و همنوایی با دولت مرکزی و یا اعلام خودمختاری، استراتژی خاصی را در پیش گرفتند که در سطور آتی توضیح می دهیم.
به موضوع انفکاک و استقلال از خط مشئ های فرهنگی، آموزشی و اجتماعیِ هژمونیک در جامعه که به وضوح در جنبش آزادیستان اتفاق افتاد، از زاویه دیگری نیز می توان نگریست که طرح آن هدف اصلی این نوشته است. بعد از فروپاشی روسیه تزاری و تفکیک ملی مناطق قفقاز، گرجستان و ارمنستان،

محمدعلی رسولزاده که دِین بزرگی در آشنایی مردم ایران با افکار و اهداف سوسیال دموکراسی و راه اندازی نخبگان برای تشکیل فرقۀ دموکرات دارد۱۰، منطقه مسلمان نشین قفقاز را به دلیل پیشینۀ آن آذربایجان نام نهاد۱۱. از طرف دیگر، شیخ و یارانش نام جنبش خود را آزادیستان قرار دادند تا عمدتاً روی اهداف و مطالبات سیاسی، اجتماعی و حقوقی تأکید کنند تا تشکیل یک منطقۀ خودمختار برپایه نژاد، قوم یا زبانی مشخص. آنها تأکید کردند چون آذربایجان محل نشو و نمای آزادی خواهان است اسم خود را به آزادیستان تغییر می دهد۱۲.

توجه کنید که تبریز و آذربایجان بهای گزافی در محافظت از اهداف مشروطیت پرداخته بودند. بنابراین خیابانی به دلیل محافظت و سمپاتی به آرمان ها و میراث نهضت مشروطه اول و دوم که شهر تبریز کانون آنها به شمار می رفت، دنبال قطع تابعیّت سیاسی از حکومت مرکزی نبود و هنوز نسبت به «ایران» آن عصر احساس وظیفه و سمپاتی داشت. تصورش این بود که شهر تبریز همان نقشی که در اعاده مشروطیت داشت را دوباره می تواند ایفا کند. گرچه وی برای مدت کوتاهی توانست مشروطۀ سوم را در آذربایجان مستقرّ کند ولی با سرکوبی دشمنانی همچون مخبرالسلطنه  هدایت مواجه شد. در واقع زمانی که تلاش هایش برای استقرار نهادها و اهداف مشروطه با مساعدت و همنوایی دولت مرکزی به جایی نرسید، درصدد «انفکاک» از دولت مرکزی برآمد تا بتواند نهادها و زیرساخت های مورد نیاز آذربایجان را با مرکزیت تبریز احیاء کند. این یک استراتژی شُدنی در عین حفظ تابعیّت سیاسی به حکومت مرکزی است. اگر این استراتژی در مورد جنبش آزادیستان درازمدت نپایید، می تواند به خاطر (الف) سوءبرداشت های تجزیه طلبی توسط مرکزنشینان به دلیل مواردی مانند تغییر نام آذربایجان و نیز (ب) کین توزی شخصی مخبرالسلطنه با اعضای جنبش آزادیستان باشد. به عبارت دیگر، وقتی اهداف و آرمان های پیشین ولی تحقق نیافتۀ یک خطّه از کشور با اولویت های سیاسیِ دولت مرکزی مغایر و غیرهمسو باشد و یا دولت مرکزی، سیاست های قابل دفاعی که توان وفاداری و سمپاتی اجزاء مختلف کشور را داشته باشند، از خود بُروز و پیاده ریزی نکند، انفکاک فرهنگی به عنوان پاسخی برای خروج از بن بست و رهایی از مغاکِ سیاسیِ بازدارنده مطرح می شود.

تجزیه سیاسی یک بخش از کشور یک موضوع و انفکاک فرهنگی آن به معنای «احیاء نهادهای مدنیِ مسبوق به سابقۀ آن بخش از کشور، با توسّل به اصلاحات مناسب فرهنگیِ متّکی بر پیش ساخت های ذهنی مردم آن بخش»، موضوع متفاوتی است که پاسخی دیگرگون برای تحقق مطالبات بخش های مملکت، بدون قطع تابعیّت سیاسی ارائه می دهد. نگاهی به تاریخ آذربایجان از یکی دو دهه قبل از مشروطه به بعد نشان می دهد آذربایجان خطّه نهادها و تشکّلات مدنی – مردمی بوده است. به دلایلی که در ادامه اقامه می شود، آذربایجان شاهد افول سنت ها و نهادهای مدنی خود است که زمانی درخشنده فعالیت داشتند۱۳.

یکصدسالگی جنبش آزادیستان پتک محکمی ست بر تن و روان ما آذربایجانی ها تا در طریق اصلاحات فرهنگی و اجتماعی با هدف احیاء نهادهای به افول رفته، مصممانه گام برداریم. گفتیم آذربایجان منطقۀ نهادها و تشکّلات بوده است. صمد سرداری نیا آذربایجان را آوانگارد جامعه و نهادهای مدنی در ایران ارزیابی کرده است۱۴. گرچه آذربایجان ولایت نهادهای مدنی بوده، بسیاری از آنها «هویت نهادی» خود را گم کرده اند۱۵. «نظریه هویت بر پایه خاطره و رسالت۱۶»، راه را برای احیاء هویتِ نهادیِ نهادهای مذکور نشان می دهد. این نظریه توصیه می کند «چنانچه جنبش های فرهنگی و اجتماعی و نهادهای مدنی بخواهند هویت نهادی داشته و از مزایای چنین هویتی بهره مند شوند بایستی فعالیت های خود را در ظرف و فرهنگ زمانیِ وفاداری و عمل تعهدآمیز تعریف و اجرا کنند. برخورداری از اهداف و آرمان های درازمدت و وفاداری به آنها راه را برای اِعمال هویت بخشی میسور می سازد.۱۷» در زیر صرفاً به شرح مواردِ مورد توجه نگارنده می پردازیم. این موارد در واقع در «استراتژی اصلاحات فرهنگی» مورد خطاب قرار می گیرند. قطعاً آذربایجان شناسان، می توانند موارد بیشتری را شرح دهند.

۱- نهاد تربیت و آموزش (عمومی و عالی)
نهاد تربیت و آموزش در آذربایجان به غایت پیشتاز و عمیق بوده است. سنّت پایدار مدرسه سازی، انجمن های مرتبط با تربیت و آموزش مانند انجمن مدیران و انجمن معارف، دکترینِ آموزشِ شهروندانِ طالبوف، تاریخ درخشان دانشگاه تبریز تنها چند مورد از این واقعیت است. دانشگاه تبریز تاریخ درخشانی از حضور در صحنه و روشنگری اجتماعی داشته است. در حال حاضر، مکان های آموزشی که صرفاً مدرک و انتشار مقاله ارائه می دهند نبایستی عنوان دانشگاه را لقب بکشند. تنگ نظری، ممانعت از افکار درخشان، بزدلی و محافظه کاری مسئولین، باعث محدود نگه داشتن اصلی ترین نهاد آموزش عالی در تبریز است و این چیزی جز خیانت به پیشینه و آرمان آموزش عالی و دانشگاه تبریز نیست. دانشجویان در یک طرف و مطبوعات انتقادی از طرف دیگر بایستی شرایط دانشگاه های تبریز را مورد ارزیابی و مداقه قرار دهند تا این نهاد در آذربایجان تکانی به خود دهد.

۲- مطبوعات، روزنامه نگاری و کتاب خوانی
نیازی به گفتن نیست آذربایجان چه سنّت درخشان و پویایی در فعالیات مطبوعاتی داشته است که متأسفانه این سنت اکنون به محاق رفته است. شهرداری به جای گسترش قارچ گونه پاساژ، بوتیک و مراکز تجمّلی، کتاب خوانی و مطالعه را ترویج و تشویق کند. این شعار که ایهاالناس کتاب خوانی مفید است، کتاب بخوانید، اثر کمی دارد. تشویق باید بسیار قوی، اشتهاآور و حتی اجباری باشد. اوقات باارزش اهالی آذربایجان به جای برنامه های تلویزیونی ماهواره ای، وقت تلف کردنِ غیر ضروری در مراکز خرید تجمّلی، فرسایش و اصطکاک در روابط فامیلی، خانوادگی و اطرافیان، می تواند با خواندن کتاب و روزنامه و بحث و گفتگو پر شود.

۳- جنبش عدالت خواهیِ آذربایجان و مبارزه با رذایل اقتصادی
در عصر مشروطیت، آذربایجان از کانون های اصلی اندیشه ها و مطالبات عدالت و دموکراسی خواهی بوده است که در آن عصر با عنوان اجتماعیون – عامیون و دیگر تشکّلات با اهداف مشابه شناخته می شد. پارلمانتاریسم، حکومت قانون، مبارزه با بی عدالتی و چپاول، احقاق حقوق صنفها (سندیکالیسم فعلی) و عرفی گرایی از اهمّ مطالبات این گروه ها و تشکلات بودند۱۸. انجمن هایی مانند انجمن ایالتی تبریز، مرکز غیبی و انجمن آذربایجان نیروی محرکه و اتاق فکر این مطالبات سیاسی و حقوقی بوده اند. از طرف دیگر مبارزه با استبداد، احتکار، زورگویی و نا امنی از انگیزه های اصلی قشرهای مستمند مردم شهری و روستایی در قیام تبریز و همراهی قصبات و شهرهای آذربایجان با جنبش و آرمان مشروطه بوده است. همانطورکه اشاره کردیم مطالبات عدالت خواهی در قیام شیخ محمد خیابانی و جنبش آزادیستان نیز نمایان گشت. آنچه مهم است استمرار این رسالت و جنبش فکری است که تا قیام بهمن ۱۳۵۶ تبریز ادامه یافت و این قیام از محرکّین اصلی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در کل کشور بود. این جریان در مسیری پر فراز و نشیب گاهی در هیئت گروه های تندرو و رادیکال و گاهی در قالب احزابی وابسته به قدرتهای خارجی نمایان گشت که در چارچوب فکری فعلی ما نه مورد نیاز و نه قابل تکرار است، ولی هسته اصلی تفکّر یعنی آرمان عدالت خواهی و مبارزه با سوداگری و نظام رانتی همواره در آذربایجان به حیات خود ادامه داده است، توگویی خواستِ ماهوی مردم آذربایجان همین است. این آموزۀ بسیار مهمّ و خاطرات مختصّ آن بایستی برای اهالی آذربایجان به خوبی انتقال داده شود تا مطالبات مذکور در مسیر ژنتیکی و سرشت ماهوی خطۀ آذربایجان قرار گیرد.

مآخذ:
۱- جنبش آزادیستان شیخ محمد خیابانی، عبدالحسین ناهیدی آذر، تبریز: انتشارات اختر ۱۳۷۹، ص ۲ و ۱۰۵٫
۲- جنبش آزادیستان شیخ محمد خیابانی، عبدالحسین ناهیدی آذر، تبریز: انتشارات اختر ۱۳۷۹، ص ۱۱۹٫
۳- جنبش آزادیستان شیخ محمد خیابانی، ص ۱۲۱٫
۴- Secularism
۵- جنبش آزادیستان شیخ محمد خیابانی، عبدالحسین ناهیدی آذر، تبریز: انتشارات اختر ۱۳۷۹، ص ۱۳۵٫
۶- ژانت آفاری، انقلاب مشروطیت (مترجم: رضا رضایی) تهران: نشر بیستون ۱۳۸۵٫
۷- جنبش آزادیستان شیخ محمد خیابانی، عبدالحسین ناهیدی آذر، تبریز: انتشارات اختر ۱۳۷۹، ص ۱۹۰٫
۸- همان.
۹- علاوه بر کتاب ناهیدی آذر می توان به کتاب قدیمی سیّد علی آذری اشاره کرد:
علی آذری، قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، تهران: بنگاه مطبوعاتی صفیعلیشاه، ۱۳۴۶ شمسی. چاپ اول کتاب ۱۳۲۹ بوده است.
۱۰- مرجع زیر کلاً به این موضوع اختصاص دارد:
فریدون آدمیت، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، انتشارات پیام ۱۳۵۴٫
۱۱- جنبش آزادیستان شیخ محمد خیابانی، عبدالحسین ناهیدی آذر، تبریز: انتشارات اختر ۱۳۷۹، ص ۲۹۷٫
۱۲- همان ۲۹۸٫
۱۳- صمد سرداری نیا، آذربایجان پیشگام جامعه مدنی، سازمان چاپ و نشر هادی ۱۳۷۷،
همچنین مراجعه کنید به:
منوچهر ذاکر، طرحی نو برای پاسداشت تاریخ آذربایجان، آیدین گله جک، شماره ۱۱ بهار ۱۳۹۹٫
۱۴- صمد سرداری نیا، آذربایجان پیشگام جامعه مدنی، سازمان چاپ و نشر هادی ۱۳۷۷٫
۱۵- منوچهر ذاکر، طرحی نو برای پاسداشت تاریخ آذربایجان، آیدین گله جک، شماره ۱۱ بهار ۱۳۹۹٫
۱۶- منوچهر ذاکر، تحلیل نوینی از زمان، خاطره و هویت، تبریز: انتشارات اختر ۱۳۹۹٫
۱۷- همان.
۱۸- آثار متعددی اهداف جنش های اجتماعیون – عامیون در آذربایجان را شرح داده اند. نک به:
ژانت آفاری، انقلاب مشروطیت (مترجم: رضا رضایی) تهران: نشر بیستون ۱۳۸۵،
فریدون آدمیت، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، انتشارات پیام ۱۳۵۴٫

برچسب ها :
ایمیل شما آشکار نمی شود

نوشتن دیدگاه