حاج میرزا علی ثقه الاسلام تبریزی مجتهد بزرگ آذربایجان، از مجاهدان راه آزادی و استقلال ایران است، که پس از مقاومت دلیرانه در برابر نیروهای اشغالگر روس در تبریز، در روز عاشورای سال ۱۳۳۰ هجری (۳۱ دسامبر ۱۹۱۱میلادی و دهم دی ۱۲۹۰ شمسی) با هفت تن از پیروان خود به دست اشغالگران روسی به دار آویخته شد.
ثقه الاسلام تبریزی که نام او در میان شهیدان راه آزادی ایران مقام ارجمندی دارد، در سال ۱۲۷۷ هجری در تبریز متولد شد. اجداد او از علمای بزرگ شیعه در خراسان بودند، ولی والدین او و خود در تبریز متولد شدند.
وی پس از تحصیلات مقدماتی در تبریز به نجف رفت و در محضر علمای معروفی چون فاضل اردکانی و شیخ زین العابدین مازندرانی و حاج شیخ علی یزدی به تکمیل تحصیلات خود پرداخت. ثقهالاسلام پس از اخذ درجه اجتهاد به تبریز بازگشت و ضمن تدریس علوم دینی آثار مهمی ترجمه و تالیف کرد، که از آن جمله باید به کتاب (مراه الکتب) یا اسماء الکتب در هفت جلد اشاره نمود که در بیان آثار و تالیفات علمای شیعه نوشته شده است.
ثقه الاسلام علاوه بر فقه و اصول و حکمت و کلام ، در تاریخ و جغرافیا و نجوم و ادبیات و علم الرجال و کتاب شناسی نیز تسلط داشت و علاوه بر زبان فارسی و ترکی و عربی به زبان فرانسه هم مسلط بود. خط خوشی داشت و شعر نیکو می سرود.
شرح حال مفصل ثقه الاسلام تبریز در کتابی زیر عنوان (زندگی نامه شهید نیکنام ثقه الاسلام تبریزی) به قلم مرحوم نصرت اله فتحی منتشر شده است.
ثقه الاسلام تبریزی از علمای شیخیه بود، وی در تبلیغ عقاید خود تعصبی به خرج نمی داد و در کتابی که به آن اشاره شد از قول یکی از معاصران تبریزی وی آمده است:
“در ایامی که در تبریز دو گانگی شیخیه و متشرعه جریان داشته،روزی خدمت ثقه الاسلام رسیدم و گفتم: آمده ام با شما مشورتی بکنم و بپرسم که من پیرو کدام فرقه باشم، متشرع شوم یا شیخی؟ خندید و گفت:نه شیخی باش و نه متشرع، بلکه برو آدم باش که آدم شدن خیلی مشکل است.”
احمد کسروی هم در تاریخ هجده ساله آذربایجان به آزاد اندیشی ثقه الاسلام اشاره کرده و می نویسد:
“این نیک مرد از روز نخست به کاستن از سختی و تیرگی و دشمنی بین شیخی و متشرع می کوشید و از گام نخست پاکی خود را به همه نشان داد.”
اما واقعه ای که نام ثقه الاسلام تبریزی را در تاریخ ایران جاودان ساخته مبارزه دلیرانه او با سپاه اشغالگر روس در سال ۱۳۳۰ هجری (۱۲۹۰ شمسی) است. روسها به دنبال اولتیماتومی که برای اخراج مورگان شوستر آمریکایی از ایران دادند و تفصیل آن در تاریخ ایران آمده است نیروهای خود را به آذربایجان گسیل داشتند و تبریز را اشغال کردند. مجاهدان تبریزی به رهبری ثقه الاسلام با اشغالگران به نبرد پرداختند و طی یک هفته جنگ تعداد زیادی از سربازان مهاجم را به هلاکت رساندند. در روز هفتم نبرد با ورود قوای کمکی روس به تبریز و کشته شدن عده زیادی از مجاهدین، روسها بر شهر مسلط شدند و به تعقیب و توقیف و شکنجه آزادیخواهان پرداختند.
ثقه الاسلام و یاران نزدیک او هم دستگیر شدند و روز دهم دی ۱۲۹۰ که مصادف با روز عاشورا بود به دار آویخته شدند. احمد کسروی صحنه تکان دهنده به دار کشیدن این آزادگان را که جوان شانزده ساله ای نیز در میان آنان بوده است، چنین توصیف می کند:
هنگامه دلگداز سختی می بود. یک دسته مردان غیرتمندی را دشمنان بیگانه در شهر به گناه آزادیخواهی به دار می کشیدند و کسی نبود که به داد ایشان برسد. مرگ سیاه یک سو و غم درماندگی کشور یکسو. خدا می داند چه دل سوخته ای در آن ساعت می داشتند.
ثقه الاسلام تبریزی به همگی دل می داد و از هراس و غم ایشان می کاست. شیخ سلیم بی تابی می نمود، ثقه الاسلام گفت: این بی تابی بهر چیست؟ ما را چه بهتر که در چنین روزی در دست دشمنان دین کشته شویم. قدیر ( پسر شانزده ساله علی مسیو مجاهد معروف) همچون بید می لرزید. لکن حسن برادر بزرگترش پروا نمی نمود. ثقه الاسلام به آنان نیز دلداری داده و می گفت: رنج ما دو دقیقه بیش نیست. پس از آن به یک باره خوش و آسوده خواهیم بود.
چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم را خواندند. بیچاره خواست سخنی گوید. افسر دژخوی روسی سیلی به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنش انداخته کرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقه الاسلام بود. شادروان همچنان بی پروا ایستاده دو رکعت نماز خواند و بالای کرسی رفت. سوم ضیاء العلما را خواستند. شادروان از جوانی تن به مرگ نمی داد و به روسی با افسر سخن آغاز کرده و گفت ما چه گناه کرده ایم؟ آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟ دژخیمان دستهای او را از پشت بستند و با زور در بالای کرسی اش برند. چهارم صادق الملک را خواندند، پنجم آقا محمد ابراهیم را پیش آوردند. او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان را به گردن انداخت. ششم دائی ضیاء الملک، آن پیرمرد را پیش خواندند. هفتم نوبت حسن بود. جوان دلیر بالای کرسی با صدای بلند فریاد زد ( زنده باد ایران ، زنده باد مشروطه) پس از همه نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند. روسیان برای آنکه دژ خویی خود را نیک نشان دهند باری آن نکردند چشمان ایشان را ببندند و یا چون یکی را می آویزند و بالای دار دست و پا می زند دیگران را دور نگاه دارند. برادر را رو به روی چشم برادر بردار کشیدند. چنان که از پیکره ها پیداست دژخیمان ریسمان ها را چنان نینداخته اند که زود آسوده گرداند. بیشترشان دقیقه ها گرفتار شکنجه جان دادن بوده اند…
با سلام و تشکر از زحمات سروران گرامی . لطفا” در بین اسامی علما و فضلای تبریز – “آیت الله سید ابوالقاسم مولانا “را که در مجسد مولانا واقع در راسته کوچه نماز مغرب و عشاء را اقامه می فرمودند و یکی از رجال بزرگ ومجتهدین بوده و چندین بار حضور حضرت امام مهدی(عج) شرف یاب شده بودند و استاد بزرگوار “آیت الله توحیدی ” که در کوچه باغ تشریف داشتند – درج گردد . با احترام – باداد
ضمن عرض سلام و قدردانی.آیت الله رضا توحیدی نوشته شده (لیک زیر) و آیت الله مولانا به دلیل قرار گرفتن در فهرست الفبایی م به ترتیب درج خواهد شد. سپاسگزارم
https://tabrizpedia.ir/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%AA%D9%88%D8%AD%DB%8C%D8%AF%DB%8C/
آن یار کزو گشت سر دار بلند…
از عمق جان، ثقه الاسلام رو می ستایم.