مبارزات روحانیون آذربایجان با کجرویهای احمد کسروی
«برای ارائه در همایش شهید شیخ محمد خیابانی»
سید مسعود پیمان
یلدا رنجبر خراسانی
اشاره:
اوایل سال جاری مقالهای از خانم دکتر منیژه صدری پژوهشگر تاریخ تحت عنوان «اسناد منتشر شدهای از کسروی» در صفحه تاریخ روزنامه مهدآزادی درج شد، مقاله اشاره به مخالفت عدهای از روحانیون آذربایجان در رابطه با افکار انحرافی و کجرویهای احمد کسروی داشت که در آن علاوه بر شخصیتهای شناخته شدهای مانند مرحوم آیتا… کاظم شبستری والد ماجد آیتا… محسن مجتهد شبستری به اقدامات یک روحانی به نام سیداسماعیل مدحت در مراغه پرداخته است که هم برای خانم صدری و هم خانم رنجبر که مسئولیت صفحه تاریخ را در این روزنامه برعهده دارند ناشناخته بود.
وقتی من این مقاله را دیدم به ایشان گفتم این روحانی همان سید اسماعیل پیمان بنیانگذار روزنامه مهدآزادی بوده که بعد از خلع لباس توسط رضاخان نام خانوادگی خود را از مدحت به پیمان تغییر داده بود و به لحاظ اینکه قسمتی از اطلاعات تکمیلی در مورد مرحوم پدرم نزد اینجانب بود تصمیم گرفتیم با تکمیل مقاله، آن را در همایش بزرگداشت شیخ محمد خیابانی ارائه بدهیم و اما ارتباط این پژوهش با موضوع همایش مخالفت مغرضانه احمد کسروی با مرحوم شیخ محمد خیابانی بوده است و تقریباً همانطور که در همایش دیده شد قریب به اتفاق مقالاتی که پیرامون شیخ محمد خیابانی ارائه شده بودند اشارهای هم به کسروی داشتند و در واقع این دو مسئله از هم جدا نبوده است.
پیام اصلی مقاله در واقع نشان دادن این واقعیت است بعد از شهادت شیخ محمد خیابانی علمای آذربایجان مشعل افکار شهید خیابانی را روشن نگهداشتند.
سیدمسعود پیمان
***
با شکست قیام شهید شیخ محمد خیابانی به دلیل دخالتهای دول بیگانه به ویژه روس و انگلیس و خیانت برخی از نیروهای سستعنصر و مرعوب داخلی، و نیز در پی استقرار حکومت رضاخان میرپنج، مخالفت حاکمان با مبانی دینی جامعه و موضعگیریهای تند در برابر اعتقادات مذهبی مردم فزونی گرفت. در این میان، دو قضیه مهم خلع لباس روحانیون و کشف حجاب زنان مسلمان، زمینههای لازم را برای تجربهآزمایی مخالفان شریعت و یکهتازی معاندان مهیا نمود.
مقارن با این تحولات ضددینی در ساختار حکومت کودتای پهلوی اول، سیداحمد کسروی، مورخ و نویسنده معروف تاریخ مشروطیت، که خود زمانی در کسوت روحانیت بود و داعیه دینداری داشت، به بهانه مبارزه با خرافات، اساس دین و به ویژه مبانی مذهب تشیع را به باد سخره گرفت و در شرایطی که چاپ و نشر کتاب در آن برهه خفقانآمیز، کاری بس دشوار بود، از پرتو حمایتهای حکومت پهلوی، تالیفات خود را پیرامون نقد اساس دین و ستیزهگری افراطی با مبانی تشیع، در سراسر کشور رواج داد.
کسروی فعالیتهای ضددینی خود را با انتشار رسالهای به نام «شیعهگری؛ بخوانند و داوری کنند» به اوج رسانید و با این اقدام، ضمن آنکه مردم مسلمان ایران را به واکنش غیرتمندانه واداشت، علمای اعلام را هم به تکاپو جهت پاسخگویی به شبهات بیپایه خود وادار کرد. نخستین واکنش از سوی امام خمینی(ره) انجام گرفت. حاج آقا روحا… خمینی در اردیبهشت ماه ۱۳۲۳، با انتشار نامهای سرگشاده با عنوان «بخوانید و به کار بندید» کسروی را «یک نفر بیسر و پا» معرفی نمود و «مسلمانان با غیرت» را به مقابله با افکار او فراخواند.
در پی انتشار نامه امام، علمای تبریز از پرتو بصیرت و بینش پرفروغ موقعیتشناسی، نهضت پرتحرکی را علیه بدعتها و کجرویهای کسروی آغاز کردند که به تدریج دامنه آن به اقصی نقاط کشور رسید. در این میان، علما و روحانیون اندیشمندی چون حاج سراج انصاری، آیتا… میرزا کاظم شبستری، سیداسماعیل مدحت (پیمان)، بارها به دلیل آگاهیرسانی علیه بدعتهای کسروی، از سوی حکومت و حتی خود کسروی مورد بازخواست، توهین و خوار داشت واقع شدند. برپایه اسناد باقیمانده، شهر مراغه در آذربایجان، با محوریت مرحوم سیداسماعیل مدحت (پیمان) بنیانگذار روزنامه مهدآزادی یکی از کانونهای اصلی مبارزات علمای آذربایجان علیه فعالیتهای ضددینی احمد کسروی بود. سرانجام، مبارزات علمای آذربایجان، به ثمر نشست و پرونده زندگی تاریک احمد کسروی با گلولهای بسته شد که هزینه آن، توسط مرحوم آیتا… سیداسدا… مدنی که سالیان بعد نماینده امام خمینی(ره) در آذربایجان شد، به شهید نواب صفوی پرداخت گردید. این مقاله با مروری بر کارنامه سیاه حیات و اندیشه کسروی، حقایق ارائه نشده و ارزشمندی را از مبارزات علمای آذربایجان علیه دینستیزیهای او ارائه میکند.
***
بررسی وقایع تاریخ معاصر ایران نشان میدهد آذربایجانیان به ویژه روحانیت آذربایجان در تمام جنبشهای اسلامی و عدالتخواهی کشورمان پیشقدم بودهاند و این واقعیت منحصر به قیام تنباکو، جنبش مشروطه و انقلاب اسلامی نیست.
در جریان فتنه کسروی نیز چیزی که از نظرها پنهان مانده و از جهات بسیاری قابل تامل و دقت نظر میباشد پیشگامی روحانیون آذربایجان در این ماجرا است بطوری که بخش عمده محتوای اسناد تاریخی از جمله نامههای کسروی به ساعد مراغهای نخستوزیر وقت و سایر مقامات دولتی و قضایی کشور حاکی از این است که شعله اعتراضات ضد کسروی از آذربایجان زبانه کشیده و این علمای آذربایجان بودند که در منابر ضمن پاسخگویی به شبهات کسروی با سخنرانیهای روشنگرانه موجب آگاهی و بصیرت بیشتر مردم میشدند.
در واقع در سالهای قبل از تاسیس فرقه دموکرات آذربایجان، کسروی و اندیشههای انحرافی ضدشیعی وی، مهمترین دغدغه فکری اندیشمندان و مسلمانان واقعی بویژه روحانیون آذربایجان بود کسروی که از زمان طرح عقاید خود با عکسالعملهایی در سراسر ایران مواجه شده بود اگر چه در آغاز خود را با مبانی دین اسلام همسو و همگام نشان میداد اما رفته رفته در فضای نسبتا باز بعد از شهریور ۱۳۲۰ بویژه بعد از اجرای طرح تغییر لباس و خلع کسوت روحانیون توسط رضاخان که زمینههای لازم برای جبههبندی مخالفان شریعت مهیا شد با انتشار مجله پیمان و پرچم به بهانه مبارزه با خرافات به روحانیت و اسلام تاخت.
اگرچه کسروی و دوستدارانش در ظاهر امر بر مبارزه با خرافهپرستی دینی تظاهر میکردند و داعیه اصلاح جامعه و پالایش دینی داشتند اما این یک پوشش ظاهری برای پنهان کردن فساد عقیده کسروی و پیروانش بود و وی آرام آرام برای نفوذ خود در بین روشنفکران از قلم خود استفاده میکرد و در خلال مطالب تاریخی که صحت و صداقت آن هم جاری حرف و بررسی دارد با ورود به مسائل ادبی مانند نقد اشعار حافظ و خیام بزرگان ادب فارسی را تحقیر و طرد کرد و سپس بتدریج به جنبههای افراطی روحانیون سلاطین درباری که ربطی به اسلام واقعی نداشت پرداخت و دیری نپائید که با طرح نظرات واهی به مرحله رد دین اسلام و ادعای رسالت رسید و ادعا کرد حالی که به پیامبر اسلام(ص) وارد میشد به من هم الهام میشود و در جهت ترویج افکارش با برنامه کتابسوزانی کتابهای وزین ادبی دینی دست یازید و با لجاجت و سماجتی که در طرح مباحث ضدشیعی به خرج میداد علما و روحانیون و مسلمانان واقعی را به واکنش واداشت و در برههای تاریک از تاریخ معاصر که مقابله با دین و روحانیون از برنامههای بنیادین حکومت بود نهضتی پرتحرک در میان مردم علیه او به راه افتاد.
باید توجه داشت با این که کسروی از طرف مردم طرد شده و همواره مورد مخالفت قرار میگرفت اما دولت مطلقا با او کاری نداشت و از حمایتهای پشت پرده شاه برخوردار بود، همین امر باعث شده بود که آزادانه در سطح وسیعی به نشر افکار انحرافی خود بپردازد و در شرایطی که چاپ و نشر کتاب در آن سالها، به لحاظ تعداد محدود چاپخانه و کمبود کاغذ کاری دشوار بود، با برخورداری از توصیههای سفارتخانههای دول بیگانه و حمایتهای حکومت وقت صرفا، به قصد خدشه وارد کردن به اعتقادات دینی مردم بویژه ستیزهگری با مبانی تشیّع، تالیفات خود را در سطح وسیعی منتشر میساخت.
کسروی فعالیتهای ضددینی خود را با انتشار رسالهای به نام « شیعه گری، بخوانند و داوری کنند» به اوج رسانید و با این اقدام ضمن آنکه موجب واکنش شدید مردم مسلمان ایران شد صاحبنظران و علمای دینی را هم به مقابله جهت پاسخگویی به شبهات بیپایه خود واداشت.
نخستین واکنش از سوی امام خمینی(ره) انجام گرفت. ایشان در اردیبهشت ماه۱۳۲۳، با انتشار نامهای سرگشاده با عنوان «بخوانید و به کار بندید» کسروی را «یک نفر بیسر و پا» معرفی نمود و «مسلمانان با غیرت» را به مبارزه با افکار او فراخواند.
به لحاظ اینکه این نامه قدیمیترین سند مبارزاتی امام خمینی در رابطه با کسروی است متن کامل آن در زیر درج میشود:
«بخوانید و به کار بندید»
بسم ا… الرحمن الرحیم
قال ا… تعالی: «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادا» خدای تعالی در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظههایی است که خدای عالم از میان تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده، این کلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوههای گوناگون عالم طبیعت رهانده. خلیل آسا در علم الیقین زن
ندای لااحب الافلین زن. قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو کشاند. قیام برای خداست که خاتم النبیین صلی ا… علیه وله را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسین او ادنی رساند.
خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده. قیام برای نفس است که بیش از دهها میلیون جمعیت شیعه را به طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتی شهوتپرست پشت میزنشین شدند. قیام برای شخص است که یک نفر بیسواد را بر یک گروه چندین میلیونی چیره میکند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قیام برای نفع شخصی است که الان هم چند نفر کودک خیابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قیام برای نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتی کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده. قیام برای خود است که موقوفات مدارس و محافل دینی را به رایگان تسلیم مشتی هرزهگرد بیشرف کرده و نفس از هیچ کس در نمیآید.
قیام برای نفس است که چادر عفت را از سر زنهای عفیف مسلمان برداشت و الان هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر علیه آن سخن نمیگوید. قیام برای نفعهای شخصی است که روزنامهها که کالای پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشهها را که از مغز خشک رضاخان تراوش کرده تعقیب میکنند و در میان توده پخش میکنند. قیام برای خود است که مجال به بعضی از این وکلای قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هر چه میخواهند بگویند و کسی نفس نکشد.
هان ای روحانیوین اسلامی! ای علمای ربانی! ای دانشمندان دیندار! ای گویندگان آیین دوست! ای دینداران خداخواه! ای خداخواهان حقپرست! ای حقپرستان شرافتمند! ای شرافتمندان وطنخواه! ای وطنخواهان باناموس! با عظمت خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفعهای شخصی کرده تا به همه سعادتهای دو جهان نائل شوید و با زندگانی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. «ان لله فی ایام دهرکم نفحاث الافتعر ضوالها»
امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزهگرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند. امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید همه دیدید کتابهای یک نفر بی سروپا (کسروی) را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب روحی له الفدا آن همه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمه خدا دارید این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فرا گرفتهای آقای محترم که این صفحات را جمعآوری نمودید و به نظر علمای بلاد و گویندگان رساندید، خوب است یک کتابی هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کند و همه آنان را در مقاصد اسلامی همراه کرده، از همه امضا میگرفتید که اگر در یک گوشه مملکت به دین جسارتی میشد، همه یک دل و یک جهت از تمام کشور قیام میکردند.
خوب است دینداری را دست کم از بهائیان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک دیه زندگی کند، از مراکز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود، برای او قیام کنند شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیره سران بیدین از جای برخاستند و در هر گوشه زمزمه بیدینی را آغاز کردند، به همین زودی بر شما تفرقهزدهها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان روزگارتان سختتر شود: «و من یخرج من بیته مهاجرا الی ا… و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی ا…»
۱۱شهر جمادی الاولی ۱۳۶۳ [۱۵اردیبهشت ۱۳۲۳]
سید روح ا… خمینی
متعاقباً علما به پیشگامی روحانیون آذربایجان در پرتو بصیرت و بینش آگاهانه و موقعیت شناسی، نهضت ریشهداری را علیه بدعتگذاریها و کجرویهای کسروی آغاز کردند که بتدریج دامنه آن به اقصی نقاط کشور رسید. در این میان، علما و روحانیون اندیشمندی چون آیتا… حاج سراج انصاری، آیتا… کاظم شبستری، سیداسماعیل پیمان در شهرها و بلاد مختلف بارها به دلیل آگاهیرسانی و برنامهریزی جدی علیه افکار منحط کسروی از سوی حکومت و خود کسروی مورد توهین، بازخواست و حتی خلع لباس واقع شدند.
بر پایه اسناد موجود، شهر مراغه یکی از کانونهای اصلی مبارزات علمای آذربایجان علیه عقاید سخیف احمدکسروی بود.
مرحوم سیداسماعیل پیمان که در آن سالها با نام خانوادگی مدحت، بعد از انجام تحصیلات حوزوی در مدرسه طالبیه تبریز به سلک روحانیت درآمده بود.
در مراغه به عنوان یک روحانی جوان که علاوه بر تبلیغ دین به روش معمول بر آگاهسازی و هوشیاری مردم در امور اجتماعی و سیاسی تاکید میکرد از شهرت و مقبولیت زیادی برخوردار بود به گونهای که حتی بعد از خلع اجباری لباس روحانیت توسط رضاخان علاوه بر مغازه کتابفروشی در منزل خود نیز جلسات مذهبی بسیار برگزار میکرد.
وی که از توطئه بیگانگان و عوامل داخلی آنان بویژه فتنه رضاخان خبر داشت میدانست که ماجرای کسروی جریانی تازه برای بیدین ساختن مردم به ویژه طبقه روشنفکر جامعه است لذا در ردّ نظرات انحرافی کسروی مردم مراغه، را به هوشیاری فرا میخواند.
وقتی خبر مخالفتها و آگاهسازیهای مرحوم پیمان در منابر و مجالس عزاداری مراغه به گوش کسروی میرسد تصمیم میگیرد او را هر طور شده با خود همراه کند و یا از سر راه بردارد.
از جمله کارها و اقداماتی که احمد کسروی با هدف پیشبرد مقاصد خود و مجاب کردن مخالفانش انجام میداد سفرهای تبلیغاتی به اقصی نقاط کشور بویژه شهرهای آذربایجان بود تا مردم و بزرگان مخالف شهر را برای همراهی با افکار خود متقاعد کند.
در همین راستا چون از مقبولیت و اثرگذاری اقدامات مرحوم سیداسماعیل با خبر بود در سفر به مراغه خواهان دیدار وی میشود، مرحوم پیمان او را به منزلش دعوت میکند و در حضور چند تن از یاران و علما به مناظره رو در رو با وی میپردازد.
مرحوم سیدعلی اصغر افتخار حسینی از دوستان نزدیک مرحوم پیمان که در این مباحثه حضور داشته نقل میکند کسروی در آن دیدار ابتدا چندین بار با نقد مباحث دینی و به چالش کشیدن اعتقادات مذهبی سعی کرد دلایل خود را مبنی بر مخالفت به برخی اعتقادات دینی مردم و انتساب آنها به خرافهپرستی موجه و منطقی جلوه بدهد اما وقتی با پاسخهای مستدل مرحوم پیمان مواجه شود در نهایت عاجز میماند تا اینکه با عصبانیت اغلب احادیث را مجعول و خرافه قلمداد میکند از جمله با اشاره به حدیث قدسی «لولاک، لولاک لما خلقتُ الافلاک» که در شان پیامبر اسلام است، به مسئله نبوت پیامبر اسلام ایراد میگیرد و میگوید این حدیث که [یعنی ای محمد(ص)] اگر تو نبودی ما کائنات را خلق نمیکردیم حدیثی جعلی و دروغین است و اظهار میدارد که چنین چیزی امکان ندارد که خداوند دنیا و کائنات را بخاطر یک نفر خلق کند.
مرحوم پیمان جواب میدهد اگر بخواهم ملموستر بیان کنم باید بگویم که مَثَلِ این حدیث به تصمیمات فردی میماند که میخواهد مدرسهای دایر کند مسلماً بدون دسترسی به یک مدیر شایسته و کاردان مبادرت به سرمایهگذاری در این امر نخواهد کرد خداوند نیز که بارها در قرآن مجید میفرماید که ما شما را عبث و بیهوده نیافریدهایم؟ و تاکید میفرماید خلق کائنات و آفرینش انسان مبتنی بر یک هدف والا و اساسی است قطعاً لازمه تحقق این هدف بزرگ وجود سکانداری شایسته و لایق و رسالت پیامبر عظیمالشان ما بوده و وجود نازنین آن حضرت از مقدمات انکارناپذیر خلقت و آفرینش کائنات میباشد.
به گفته مرحوم افتخار حسینی با وجودی در این جلسه کمیت استدلال کسروی لنگ شده بود اما او همچنان بر ترویج اندیشههای الحادی خود عناد و لجاج غیراصولی به کار میبست و از قبول حقایق دینی سرباز میزد.
از سویی آوازه مخالفتهای مرحوم پیمان به عنوان یک مبارز مسلمان بعد از خلع لباس از سوی رضاخان و مخالفتهای آشکار با کسروی باعث شد پیامدهای سنگینی را از طرف دوستان و پیروان کسروی متحمل شود با وجود این با دایر کردن کتابخانه دانش در مراغه سنگر مبارزاتش را از مسجد به کتابخانه میکشاند.
کسروی که از دید بسیاری از پژوهشگران هم دورهاش روح مجادله لجوجانه و اصرار غیرمنطقی در به کرسی نشاندن عقاید سخیف خود و باطل جلوه دادن طرف در خُلق و خویش پیدا شده بود وقتی تلاشهایش را برای همراه کردن مرحوم پیمان بینتیجه میبیند طی نامه بلند بالایی به ساعد مراغهای نخست وزیر وقت با شرح اقدامات مخالفانش، اسامی تک تک مخالفان تاثیرگذار خود از جمله سید اسماعیل مدحت و میرزا کاظم شبستری را مینویسد و از نخست وزیر میخواهد که نامبردگان را از سر راه بردارد.
در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی اسناد محدودی حدود سی برگ سند در مورد کسروی ارائه شده است که بیشترین آنها در رابطه با تبریز و مراغه است.
در سند شماره ۳/۹ در تاریخ بیست ونهم فروردین ۱۳۲۳ نامه کسروی به نخست وزیر بدین شرح است:
جناب آقای نخست وزیر
«… میرزا حسین واعظ و میرزا کاظم شبستری که این دوتن در منبرها مردم را تحریک می کرده اند سید محمد خشکنابی و میر علم که به اینجا و آنجا دویده به دستاویز قرآنسوزی مردم را به آشوب و شرارت بر میانگیختهاند.
کسروی در ادامه این نامه به مخالفان خود در مراغه اشاره کرده و مینویسد: «در مراغه محرکین که در ظاهر شناخته شده اند اشخاص آینده هستند. سید اسماعیل مدحت روضه خوان که مجلسی در خانه خود ترتیب داده و به دستاویز قرآن سوزانی، روضهخوانها و ملاها تحریک کرده است و توکلی نامی که بازاریها را به بستن بازار واداشته است.»
کسروی در این نامه چنان از دست مرحوم پیمان عصبانی است که به خیال خود برای تحقیر و بیبهره بود نشان دادن وی از مبانی اصولی دینی او را نه به عنوان یک روحانی و عالم دینی بلکه به عنوان یک روضهخوان که فقط مقتل میتواند بخواند و نمیتواند از هوشیاری و درایت مسایل روز و بینالمللی برخوردار باشد، مورد خطاب قرار میدهد ولی بلافاصله به نفوذ کلام او در بین مردم و حتی روحانیون اقرار مینماید.
اخیراً بنگاه سخنپرانی انگلیس، رادیو بیبیسی نیز در برنامهای که به بهانه تقارن با سالمرگ احمد کسروی پخش نموده به همین نامه کسروی خطاب به نخست وزیر وقت در مورد مشارکت روحانیون آذربایجان در مخالفت و مبارزه علیه کسروی استناد کرده است.
در مورد شایعه قرآن سوزانی کسروی، تا جایی که از متون تاریخی برمیآید روایت قابل تکیهای در این مورد وجود ندارد و اسناد موجود نشان میدهد که چنین اتفاقی نیفتاده و قرائن و استنباطات نیز حاکی از این است که کسروی به اندازه کافی از شعور برخوردار بوده است که در شرایط حساس جامعه شدیدا مذهبی آن روز دست به این کار تحریکآمیز نزند. اما اصطلاح قرآنسوزانی را که کسروی حتی در نامههایش نیز بکار برده، به نظر میرسد خود او عمدا این شایعه غیرواقعی را بر سر زبانها انداخته است تا وانمود کند که دلیل هیجانات مردم با وی این است که مخالفانش در منابر میگویند کسروی قرآن را سوزانده است. حال آنکه لجاجت و سماجت وی در دینستیزی و ادعای دین جدید و بویژه ترویج افکار ضدشیعی وی در تالیفاتش که به صورت گسترده چاپ و نشر میشده است دلیل اصلی مخالفت روحانیون و مردم با افکار کسروی بود و ما در پژوهش خود به سندی مبنی بر اینکه یک عالم یا روحانی دینی یا شخصیت علمی چنین ادعایی را در رابطه با کسروی داشته باشد برنخوردیم و قطعا اگر چنین مطلبی صحیح بود امام راحل حتماً در نامهاش از یک ادبیات دیگر استفاده میکردند و لحن و موضع سرسختانهای نسبت به این موضوع اتخاذ مینمودند.
به نظر میرسد کسروی به دو دلیل اصلی این اتهامزنی غیرواقعی را به روحانیون و مخالفانش بسته است، اولاً خواسته است مظلومنمایی بکند چون همه میدانستند که چنین چیزی اتفاق نیفتاده و از این رو نسبت به صداقت وعاظ و روحانیون ظنین میشدند و دلیل دیگر اینکه شاید کسروی در نهایت برنامههای کتابسوزانی خود میخواسته زمینهسازی کرده و قبح مسئله قرآن سوزانی را تا جایی که میتواند کمرنگ کند.
یکی از دوستان و همراهان مبارز مرحوم پیمان در جبهه مبارزه با کجرویهای احمد کسروی مرحوم آیتا… حاج شیخ مهدی سراج انصاری ملقب به سراج الواعظین تبریزی فرزند آیتا… شیخ عبدالرحیم کلیبری انصاری «روحانی وارسته و دانشمند فرهیخته بود که در مسجد محله منجم تبریز به عنوان امام جماعت، مردم را با موعظه و ارشاد، به مسائل روز و مشکلات فرهنگی کشور آگاه میکرد و از معدود قلمبدستان اندیشمندی بود که هنر خود را فقط وقف نشر معارف اهل بیت و اسلام کرده بود.
مرحوم سراج انصاری «جمعیت مبارزه با بیدینی» را که هدف اساسی آن مبارزه با افکار انحرافی کسروی بود بنیان نهاد و دوستان و یارانش از جمله مرحوم سیداسماعیل پیمان در اقصی نقاط آذربایجان در این راه به یاری او شتافته و با روشنگری دینی به مردم آگاهی میدادند. او در مورد آشنایی خود با احمد کسروی نویسنده مغرض و معاند که بر ضدمعارف اسلامی تلاش میکرد مینویسد: «در سال ۱۳۱۳ شمسی به مهنامه پیمان برخوردم که مطالب آن نظر مرا جلب نمود و چند شماره آن را به وسیله یکی از دوستانم بدست آورده و مطالعه کردم و چند ایراد به نظرم رسید که فوراً ضمن نامهای به مدیر آن مهنامه (سید احمد کسروی) نوشتم. مطالعه پیمان و خردهگیریهای من باعث شد که با کسروی آشنا شدم.»
مرحوم حاج سراج انصاری نیز همانند شادروان پیمان همواره سعی میکرد با استدلالات منطقی تناقضگوییهای کسروی را آشکار کند. وی ابتدا با ارسال نامههای محبتآمیز و دوستانه سعی کرد تا این همشهری گمراهش را به سوی حق هدایت نماید، که تا مدتی این روش مؤثر واقع شد؛ به طوری که کسروی به وی ابراز علاقه مینمود و در نامههای خود، آن را بیان میداشت. به عنوان نمونه، کسروی در یکی از نامههای خود به سراج انصاری مینویسد: «برادر پاکدین! نامه گرامی رسید. از دیری، گوش و چشم به راه داشتم که از آن برادر خبری شنوم و نامهای دریابم… کنون خشنودم که از حال برادر آگاهی و روشنی پیدا کردم و نیز خشنودم که در آنجا آزاد و آسوده میباشید… و در پایان درود میرسانم و چشم به راه دیدار آن برادر هستم. سید احمد.»
اما این روابط دوستانه دیری نپایید و چون کسروی همچنان بر ترویج عقاید باطل خود اصرار میورزید و روابط آن دو از اواخر ۱۳۱۶ ش. رو به تیرگی نهاده و مبارزه قلمی بین آنان آغاز میگردد. کسروی در آخرین شماره پرچم تحت عنوان «میخواهند با هیاهو جلوی ما را بگیرند» پس از بیان سخنانی پوچ و ناسزاهایی علیه روحانیون بویژه سراج انصاری، مینویسد: «در اینجا باید بگویم که این پاسخها به آن آخوند (حاج سراج انصاری) نیست؛ مرا به او پاسخی نیست، او را میشناسم. از من ناسزاست که به او پاسخ نویسم.»
بعد از مکاتبات گوناگون، کسروی از حاج سراج درخواست میکند که با او مخالفت نکند که او نیز میپذیرد تا زمانی که اسلام و مقدسات مذهبی را زیر سؤال نبرود، تقاضای او را برآورده کند؛ اما ادامه مخالفت کسروی با اصول و مبانی اسلامی موجب شد که مرحوم سراج عَلَم مخالفت را برافراشته و با او مبارزه کند. احمد کسروی که از سخنان مستدل وی به تنگ آمده و از پاسخ گویی عاجز شده بود، از وی شکایت میکند. این شکایت نامه که در تاریخ ۴/۱۰/۲۴ به دادگاه جنحه تهران ارائه شد، پر از عبارات توهین آمیز است. متن دادخواست چنین است:
«دادگاه جنحه تهران! حاج سراج انصاری یکی از ملایان تبریز بوده که ده سال پیش خود را به ما بسته بود؛ ولی چون دیده شد که مرد ماجراجوئی است، کنارش گردانیدیم. رفته بود در بغداد مدتی نوکر سید هبهالدین بود. سپس در بازار دلالی میکرد؛ ولی اخیراً که در ایران بار دیگر دستگاه ملایی رونق گرفته، این مرد هم خود را به تهران رسانیده و به میان انداخته و برای آن که نزد حاجیان انباردار و دیگر دشمنان ما جا برای خود بازکند و پول درآورد، توهین و زشتنویسی درباره این جانب را شغلی برای خود گرفته و تاکنون بیادبیهای بیاندازه کرده است؛ ولی من او را لایق تعقیب نمیدانستم؛ لیکن روز به روز به گستاخی و بیادبی میافزاید، درصدد این شکایت برآمدهام؛ درخواست میکنم احضارش کنید یا رسیدگی، تعقیب و تعیین مجازات فرمایید. نوشتههای توهینآمیز وی بسیار است که تهیه کرده همه را به دادگاه خواهم داد. اکنون برای این که دادخواست بیمدرک نباشد، دو فقره از آنها را که از «مجله آیین اسلام» بریده شده، تقدیم میدارم. نشانی آن مرد، اداره آیین اسلام و از نویسندگان آن روزنامه است. نشانی این جانب خیابان ایران شهر، اداره روزنامه پرچم است. احمد کسروی.»
گفتنی است کسروی با این که استدلالهای منطقی یک روحانی را توهین به خود تلقی کرده و آن را برنمیتافت، خود در تالیفات بسیارش به ویژه کتاب شیعهگری با اهانت آشکار به پیشوایان معصوم، هر گونه هتاکی را روا میدارد.
پس از اعدام انقلابی کسروی، «جمعیت مبارزه با بیدینی» منحل شد و عدهای از دانشمندان و مسلمانان آگاه، با محوریت حاج سراج، جمعیت «اتحادیه مسلمین ایران» را پایهگذاری نمودند. این گروه، رسماً از استقلال و آزادی الجزایر، کشمیر و فلسطین پشتیبانی میکرد. این در حالی بود که در آن سالها بیشتر مردم از وضع مسلمانان این کشورها آگاه نبودند. روشنگری های این اتحادیه بسیار تأثیرگذار بود؛ چنان که هزاران نفر برای شرکت در جنگ فلسطین، ثبت نام کردند که البته دولت، اجازه خروج از ایران را به آنها نداد!
ایجاد ارتباط با سایر گروههای مذهبی و تشکلهای دینی و سیاسی، هدایت دهها نفر از پیروان سایر ادیان به دین مبین اسلام و تشکیل جلسات مذهبی، از دیگر اقدامات مرحوم حاج شیخ سراج انصاری در عصر رواج بیدینی در کشور اسلامی بود.
حاج سراج سعی کرد تصویر جدیدی از یک روحانی فرهیخته، آشنا به مسائل روز و مشکلات فرهنگی به جا بگذارد. حاج سراج نه گرفتار تعصب شد و نه به وادادگی متمایل شد. در مقابل خرافات رایج واکنش نشان داد و در مقابل کسروی نیز منفعل نشد، بلکه با قدرت به مقابله او پرداخت، به گونهای که کسروی او را متهم به این کرد که فقط برای مقابله با او از عراق به ایران آمده است.
عملکرد حاج سراج در مجله آیین اسلام در دفاع از تشیع و مذهب به گونهای بود که مراجع و علما نسبت به آن امیدوار شده بودند و کسانی مثل مرحوم آیت ا… طالقانی، محمد باقر کمرهای و … در آن قلم میزدند.
یکی از مهمترین مقالههای حاج سراج انصاری در مقابله با کسروی درج سلسله مقالات «مدعی پیامبری» در هفته نامه هراز بود که بعدها با عنوان «نبرد با بیدینی» به صورت کتاب درآمد. به نظر میرسد تجدید چاپ این کتاب و پژوهشهایی در این پیرامون برای بررسی و شناسایی افکار کسروی ضروری باشد تا آنان که در گردنههای سخت داوری بیمحابا با رویکرد ضد اسلامی، و گرایشات ناسیونالیستی، اسلام را عامل عقبماندگی میدانند شناخته شوند.
حاج مهدی سراج انصاری همانند استاد بیبدیل خویش، آیت ا… العظمی سید هبهالدین شهرستانی، در راه وحدت مسلمانان و حل مشکلات و گرفتاریهای آنان از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد و از تفرقه مسلمانان شدیداً رنج میبرد.
وی مسئله کسروی و پشتیبانی بیگانگان از وی را از دسیسههای دشمنان برای تفرقهاندازی در دین اسلام میداند و میگوید: «گاهی در کشورهای عربی که اغلب سکنه آنها برادران سنی ما هستند کسی را مزدور میکنند که بر ضد سنیها کتاب بنویسد و انتشار دهد و یا یک سنی را برمیانگیزند که او بر ضد شیعه کتاب بنویسد و گاهی در ایران مانند کسروی ها و مردوخها را اجیر میکنند که بر ضد شیعه ورق پارههایی انتشار دهند و بالاخره در این زد و خوردها و جنگها مقاصد استعماری خودشان را انجام میدهند و کسی نیست که متوجه این معنی شده و ریشه اندیشههای این مزدوران خیانتکار را از کشورهای اسلامی محو و نابود نماید. امروز مسلمین دنیا بیش از هر چیز، به اتحاد و اتفاق نیازمندند. امروز موقع منازعه شیعه و سنی نیست؛ باید علما و دانشمندان فریقین بکوشند و جدیت کنند که وسائل الفت و محبت را میان افراد مسلمین فراهم آورند.»
آیتا… انصاری چنان نسبت به اسلام و شخصیتهای دینی معتقد و مسئولیتپذیر بود که با وجودیکه با آیتا… کاشانی اختلاف نظر داشت اما وقتی میبینند بسیاری از روزنامهها به وی که یک عالم دینی است هتاکی و فحاشی میکنند، مقالهای کوبندهای علیه این حرکت مینویسد که در روزنامه مهدآزادی چاپ شد، این مقاله با عنوان «اسلام ناله میکند، قرآن ضجه میکشد» آیتا… انصاری مینویسد این نسبتها که به کاشانی میدهید برازنده خودتان است و اگر مردم مسلمان در برابر آنها سکوت کنند این مثل مانند داستان کسروی پیشروی میکند و کار به جایی میرسد که به تمام مراجع اهانت میکنند.
برای اینکه گوشههایی از شخصیت مبارز این روحانی (آیتا… انصاری) آگاه روشن شود به قسمتهایی از این نامه که در تاریخ چهارشنبه ۲۰ خردادماه ۱۳۳۲ سال سوم شماره ۱۱۸ درج شده است اشاره میشود.
«… امروزه مسلمانان که در آستانه خطر قرار گرفتهاند متأسفانه به اندازهای در خواب غفلت غنودهاند که این همه هیاهو و جار و جنجالهای ضد اسلامی را نه تنها نمیشنوند بلکه توجهی به ناله اسلام و ضجه قرآن ندارند و نمیدانند که وضع اسلام و حال قرآن در زیر شکنجههای عفریت استعمار در چه حال است.
امروز اسلامی که چهارصد و پنجاه میلیون پیرو دارد یکه و تنها در مقابل صفوف مخالفین خود دارد ناله میکند و استمداد مینماید و کسی به او جواب نمیدهد.
امروز قرآنی که میتواند رهنمای دو میلیارد افراد بشر باشد در اثر تعدیاتی که از ناحیه پیروانش به ساحت مقدس آن میشود دارد ضجه میکند و احدی به ضجه او گوش نمیدهد.
آری اسلام ناله میکند و قرآن ضجه میکشد ولی کسی به داد او نمیرسد چرا؟
به جهت این که همه در خوابند، همه در غفلتند، همه غرق دریای شهوتند، همه تابع هوا و هوسند، همه خودخواه و مغرورند، همه جاهطلب و مادهپرستند.
اسلام و قرآنی که وحشیان جزیرهالعرب را از حضیض وحشیگری به اوج تمدن رسانید و یک عده معدودی از اعراب بادیهنشین را از روی خاک بلند نموده و چنان تربیت نمود که هر یک از آنها سیاستمدار مدبر و دانائی گردیده و ربع مسکون را به تزلزل آوردند اما مسلمان امروز با داشتن صدها میلیون طرفدار در دست مخالفین و دشمنان خود اسیر شدهاند. یعنی در آغاز نهضت خود با وجودی که پیروان معدودی داشتند که متحدالرأی و متفقالقول بودند توانستند جهانی را تسخیر کنند ولی امروز با داشتن صدها میلیون طرفدار چون متفرق و متشتت هستند تنها و بییاور مانده و تحت تسخیر سیاستهای سرخ و سیاه قرار گرفته و ناله و ضجه میکنند.
غلامان و بردگانی که دیروز مطیع اوامر حکومت اسلام و تابع دستورات قرآن بودند امروز دارند به جهان اسلام و جامعه مسلمین حکومت میکنند.
نوکرانی که دیروز از خوان نعمت بیکران اسلام متنعم بودند امروز مسلمانان را خاضع خود نموده و مقدرات آنان را به دست گرفتهاند.
بندگانی که دیروز در برابر کاخ با عظمت اسلام تعظیم مینمودند امروز رجال و سیاستمداران مسلمین را بندگان خود قرار دادهاند.
امروز سستی مسلمانان و به من چه و به تو چه پیروان قرآن و خواب ناز اولیای امور، وضع مسلمین به جائی رسیده که از یک سو عده معدود یهود عنود با پشتیبانی واشنگتن و لندن حکومت پوشالی به دست آورده و زمزمه استرداد اراضی خیبر و بنی النظیر و بنی قریضه و بنی قنقاع از اراضی مدینه را در سر میپرورانند و از سوی دیگر یک عده ماجراجو که از قصر کرملین الهام میگیرند به جان مسلمین ایران افتاده و مقدسات ما را مورد هتک قرار میدهند و از طرف دیگر عده دیگری به نام بهائی و بابی که خطرناکترین احزاب سیاسی هستند اسلام و قرآن و مسلمین را با یک نقشه ماهرانهای تهدید میکنند.
از همه جانگدازتر رفتار ناهنجار حکومتها و دستگاههای دولتی است که اسلام و قرآن را از جریان بازداشته و در عین حال خود را حکومت اسلامی و دولت مسلمان میپندارند و از همه آنها مؤثرتر و بدتر و دلخراشتر تشکیل دستجات گوناگون و جعیتهای رنگارنگ و انجمنهای مختلفه به نام اسلام است که این عمل سبب ناله اسلام و ضجه قرآن است زیرا این دستجات، این جمعیتها و این انجمنها همه از قرآن، از اسلام، از خدا، از دین، از اتحاد، از اتفاق و از حکومت اسلامی دم میزنند اما نسبت به همدیگر نه تنها حسن نظر ندارند بلکه در از میان بردن یکدیگر میکوشند و به جای مبارزه با دشمنان اسلام و قرآن با همدیگر مبارزه میکنند و خود را به این اعمال ناپسند مشغول مینمایند و به کارهای مختصری که انجام میدهند بر خود میبالند و نمیدانند که دشمنان اسلام از اینگونه روش تا چه درجه خرسندند.
شما ای مسلمانان شما ای پیروان قرآن شما ای گروه شیعیان شما ای طالبین حکومت اسلامی، شما ای تابعین اسلام چرا از خواب غفلت بیدار نمیشوید؟ چرا اسلام را یاری نمینمائید؟
چرا از قرآن حمایت نمیکنید؟ چرا از مقام روحانیت دفاع نمینمائید؟ چرا با همدیگر متحد نمیشوید؟ مگر خود را در آستانه خطر نمیبینید؟ مگر فعالیتهای دشمنان اسلام را مشاهده نمیفرمائید؟ مگر رواج این همه فحشاء و منکر را در محیط جامعه اسلامی حس نمینمائید؟ آخر تا کی سستی؟ تا کی بیاعتنائی، این دولت ملی شماست که به کارهای خود مشغول و به خواستهای شما نمیتواند توجه کند و این مجلس شورای ملی شماست که اطمینان داشتید چند نفر معمم اگر برود به آن مجلس منویات شما را انجام خواهند داد ولی متأسفانه نه تنها منویات شما را انجام ندادند بلکه تحت تأثیر سیاستمداران کهنهکار قرار گرفته و با ساز آنها دارند میرقصند.
این هم روزنامههای شماست که دارند تمام مقدسات شما را هتک میکنند و رجال دینی و علمی شما را لجنمال مینمایند این هم وضع خود شماست که به جان همدیگر افتادهاید آن هم فعالیت دشمنان شماست که شب و روز مشغول هستند. قدری به خود آئید و پنبه را از گوش خود بیرون کنید و صدای ناقوس خطر را بشنوید و از خواب غفلت بیدار شوید.
همه چیز شما را از شما گرفتهاند فقط یک چیز برای شما مانده بود آن هم دارند از شما میگیرند و شما متوجه نیستید و آن عبارت از روحانیت است.
من به شهادت اشخاصی که از نزدیک مرا میشناسند مدت سه سال است با آیتا… کاشانی مراوده ندارم و چون روش او و سلیقه او را نمیپسندیدم لذا ناچار بودم که قطع مراوده نمایم و فعلاً نیز با ایشان هیچگونه مراودهای ندارم .
ولی در عین حال نظر بر این که یک شخصیت محترم روحانی است همیشه از این جهت مورد احترام و تکریم من بوده است.
امروز در بعضی از جراید مزدور نسبت به آن شخصیت مهم روحانی، جسارتهائی میشود که شما مسلمانها اگر اتفاق داشتید اگر با همدیگر متحد بودید حق داشتید دهان آن یاوهگویان را خرد کنید و قلم آن ناپاکان را بشکنید و اجازه ندهید که یک عده بیدین و لامذهب نسبت به مقام روحانیت جسارت کنند ولی شما متأسفانه نشستید و تماشا کردید و دیدید که گاهگاهی به بعضی از روحانیون توهین کردند و این توهینها با سکوت شما مواجه شد و این خود باعث گردید که به آیتا… کاشانی جسارت نموده و فحشهای ننگینی که لایق خود نویسندگان آنها بود دادند و باز شما سکوت کردید و به آیتا… بهبهانی بد نوشتند شما حرفی نزدید و عکسالعملی از خود نشان ندادید تا این که به مقام مقدس حضرت آیتا… العظمی آقای بروجردی متعا… المسلمین بطول بقائه جسارت نمودند باز شما نشستید و تماشا کردید.
این سکوت و این سستی و این بیمبالاتی شما باعث خواهد شد که فردا به خدای شما به پیغمبر شما به امام شما العیاذبا… جسارت نمایند آیا با این وضع که شما پیش گرفتهاید اسلام ناله نمیکند قرآن ضجه نمیکشد؟
همه این بدبختیها ناشی از تفرق و تشتت و نداشتن یک تشکیلات منظم است. ای برادران دینی من و ای کسانی که به نام اسلام میخواهید قیام کنید من به نام یک فرد مسلمان شما را به اتحاد و اتفاق و هماهنگی دعوت میکنم بیایید برای حفظ خود و ناموس خود و دین خود و آئین خود یک تشکیلات منظمی بدهید و به این تفرقهها و تشتتها و هوا و هوسها به خاطر اسلام و قرآن خاتمه بدهید و خود را از چنگال عفریت بدبختی نجات دهید آیا کسی هست به این ندای ما جواب دهد؟»
یکی دیگر از ویژگیهای مهم روحانیون آذربایجان و از جمله آنها مرحوم سراج علاوه بر پرداختن به جنبههای تئوری مسائل دینی به جنبههای عملی دین هم میپرداختند.
آیتا… سراج انصاری در سفری که به همراه آقای پیمان به مراغه و ارومیه رفته بودند دربازگشت از ارومیه با دیدن اوضاع اسفناک و بیبند و باریهای لجام گسیخته زنان در ساحل بندر شرفخانه مقالهای با عنوان «در بندر شرفخانه سگ صاحبش را نمیشناسد» از رواج فساد اخلاقی و اوضاع بیبند و بار آن بندر شدیداً انتقاد کرده بود.
در دیگر مطالبی که بر ارزشمندی این شخصیت بیبدیل صحه میگذارد خاطرهای به یاد ماندنی است که به آن اشاره میشود گویا یک روز مرحوم سراج انصاری برای دیدار یار مبارز و قدیمی خود سید اسماعیل پیمان به دفتر روزنامه مهدآزادی میآید در آن روز جوانی که گویا دلباخته دختری در باغ گلستان شده بود غزلی با قافیه «میگردد هنوز» نوشته بود و آن را برای مرحوم یحیی شیدا که صفحه ادبی روزنامه را اداره میکرد میخواند مضمون شعر بدین صورت بود که آن دختر در باغ گلستان میگردد هنوز، دور استخر میگردد هنوز … و در آخر نوشته بود دلم دنبال او میگردد هنوز، مرحوم شیدا این شعر را بخاطر ضعف شکل و مضمون آن و از طرفی مغایرت با خط مشی روزنامه برای چاپ در مهدآزادی مناسب نمیبیند.
جوانک شاعر قانع نمیشود و به اتاق مرحوم پیمان (مدیر روزنامه) میرود تا نظر او را جویا شود و هنگامی که متوجه میشود در دفتر مدیر روزنامه یک روحانی دانشمند حضور دارد به شکایت از استاد شیدا شعرش را به آیتا… انصاری نشان میدهد و میگوید حاج آقا اشکال این شعر چیست؟ چرا این شعر نمیتواند چاپ شود؟
آیتا… انصاری میگوید شعرت را بخوان و جوان شروع کرد به خواندن شعر با قافیه «میگردد هنوز …» شعر که تمام میشود آیتا… انصاری برافروخته و ناراحت میشود و میگوید این شعر چه پیامی دارد جز هوسهای جوانانهای که روح و روان انسان را تخریب میکند و بعد با ملایمت به جوان ناامید میگوید: در دورهای که ظلم و ستم صاحبان قدرت بیداد میکند شما جوانان مخصوصاً هنرمندان وظیفه دارید مردم را بیدار کنید شعر شما باید برای مردم و جامعه حامل پیام انسانی عدالت و اخلاق و آگاهیدهنده و روشنیبخش باشد با میگردد هنوز نه تو و نه جامعه ما به جایی نمیرسد.
در واقع آن روز آیتا… سراج انصاری از اینکه میدید نیروهای فعال جامعه بویژه آنها که در کسوت علم و فرهنگ هستند به بیراهه کشیده شدهاند خون دل میخورد.
مرحوم آیتا… سراج انصاری لحنی صریح و قاطع داشت و در ردیف عالمان زمانشناس بود و در آن سالهایی که هنوز بیشتر مردم از اوضاع جهان بویژه وضع اسفناک مردم فلسطین بیخبر بودند وی رسماً از استقلال و آزادی فلسطین و دیگر کشورهای مسلمان پشتیبانی میکرد و در این رابطه مطالب ارزشمندی در مهدآزادی از ایشان چاپ شده است.
برگردیم به اوضاع و احوال احمد کسروی، کسروی در تاریخنگاریهایش نیز پرگویی و ستیزهجویی و اغراض خود را از شخصیتهای دینی نشان داد از جمله این غرضورزیها که به نظر میرسد ریشه در افکار ضددینی کسروی داشت توهین و افتراء بستن به شیخ محمد خیابانی بود کسروی که در ابتدا با افکار و انگیزههای قیام شیخ محمد خیابانی هم رای بود و او را مردی آزادیخواه نامیده بود بعد از جدایی از شیخ محمد خیابانی و انشعاب دادن از حزب او را به مثابه یک دیکتاتور مستبد و خودکامه که بزرگترین آرزویش فقط در دست گرفتن زمام آذربایجان بود متهم میکند حال آنکه با توجه به شخصیت روحانی شیخ محمد خیابانی و مبارزات وی و بویژه نوشتهها و آثاری که از وی باقی مانده است و به ویژه شعار شیخ که آذربایجان جز لاینفک ایران است به خوبی میتوان گفت اتهامهای مطرح شده درباره این چهره تابناک واقعیت نداشته و قیام وی برای استقلالطلبی ایران در برابر مستبدان داخلی و مبارزه علیه وابستگی به قدرتهای بیگانه بوده است.
حملات بیپروا و به دور از واقعیت کسروی از برخی تعالیم مذهبی گروه کثیری از مردم ایران را که مذهب مهمترین و جدیترین علاقه زندگی آنان بود را به قیام برعلیه وی واداشت.
کسروی تا پای مرگ نیز دست از فتنهانگیزی و تالیفات دینستیزانه خود برنداشت تا اینکه سرانجام، مبارزات علمای آذربایجان، به ثمر نشست و پرونده زندگی ننگین احمد کسروی به همت فدائیان اسلام بسته شد و با آنکه رژیم پهلوی در پشت پرده با اقدامات وی موافق بود مخالفتهای روحانیون آذربایجان و اعتراضهای مردمی مشکلات جدی برای رژیم به وجود آورد به طوری که کممانده بود در میاندوآب مردم عصبانی از افکار ضددینی کسروی کارخانه قند میاندوآب را با خاک یکسان کنند روحانیون آذربایجان دامنه مبارزات را به سطح کشور کشاندند و باعث شد یک حرکت اساسی در کشور ایجاد شود که مهمترین این حرکتها از سوی جمعیت فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی صورت گرفت، آنطور که از اسناد برمیآید شهید نواب صفوی ابتدا از در گفتگو وارد میشود اما کسروی به پشتوانه حمایت دربار و سفارت انگلیس گستاخی را به نهایت میرساند، تا اینکه ریشه فتنه به دست یک روحانی آذربایجانی یعنی شهید مدنی (امام جمعه تبریز و اولین شهید محراب) کنده میشود. آن شهید بزرگوار کتابهایش را میفروشد و هزینه اسلحه را به نواب صفوی پرداخت میکند و شهید نواب با استفاده از این امکانات کسروی را اعدام میکند تا درس عبرتی برای کجاندیشان و بدعتگذاران دینی و بویژه نوکران بیگانه و درباریان باشد که به ساحت مقدس دین و مذهب تشییع اسائه ادب نکنند.
سلام.واقعا وبسایت خوبی دارید
سلام و سپاس