پایان دولت صفویه و حمله عثمانی به آذربایجان
زوال دولت صفویه و حمله عثمانیان به آذربایجان
نامه سلطان احمد دوم (۱۱۰۲-۱۱۰۷هـ) به سبحانقلی خان فرمانروای بخارا، بلخ و بدخشان، نشان میدهد که این بخش چه نقش مهمی در زوال دولت صفویه ایفا میکرده است :
در این نامه پس از مقدمه، سلطان احمد اشعار میدارند که: از زمان اجداد عالیتبار و جنت قرار، شعار و اهتمام، تخصیص بدین یافته که وجود کافران فرنگ و رفضه قزلباش اوباش ناپاک را از روی زمین پاک نمائیم و این کار را افضل عبادات و اهمّ مهمات دین میشماریم. چون دفع کفار فرنگ اولی و انسب مینمود تا برای تدمیر قزلباش اطمینان خاطر و جمعیت باطن ایجاد نماید، لذا نخست مفسدان فرنگ را تنبیه نموده و بجای خود نشاندیم. حالیا واجب و لازم است سپاه جرار و جیوش نصرت آثار ما به دفع آن طایفه ضالّه بپردازد. چون شما پادشاه ماوراءالنهر هستید و آن دارالفاخره از قدیم مقام و مسکن صلحا و مشایخ کبار بوده است، از اینرو بر شما لازم است که در راه شریعت نبوی و ملت مصطفوی شمشیر دین برآهیخته با عساکر منصور یک تن و یکدل خس و خاشاک دین را بالاتفاق از چمن عراق پاک نمائیم. ۱
این نامه میرساند که تحریک و اغوای فرمانروایان ماوراءالنهر در شمال خراسان بر علیه صفویه، از آغاز تشکیل تا زوال آن دولت، بهترین وسیله برای وصول به مقاصد سیاسی عثمانیان بوده است. معلوم نیست که باب عالی از اینگونه نامههای عوامفریبانه و تحریکآمیز به محمودخان افغان و عشایر قندهار هم میفرستاد و آنان را دعوت به قیام و همکاری با آل عثمان میکرد، یا نه؟
حمله افغانها به اصفهان و سقوط دولت صفویه، امپراتوری روسیه را از شمال و عثمانیان را از غرب، بر خوان یغمای شهرهای اران و آذربایجان نشانید. دولت عثمانی نخست به روال همیشگی به فریب استفتا دست زده از «مفتی انام مشکلگشای ایام عبدالله افندی» فتوا دریافت کرد مبنی بر اینکه: «روافض عجم به ظاهر ادعای اسلام میکنند، آنان مرتد هستند و از ارباب کفر به شمار میروند. بنابراین، جنگ با قزلباش در حکم جهاد با مشرکین و حفظ ناموس دین بوده، غارت اموال و اسارت زنانشان حلال شرعی میباشد.» ۲
پس از اخذ جواز جنگ و غارت اموال و عیال، در اواخر ذیقعده ۱۱۳۴هـ. کوپرلوزاده عبدالله پاشا برای تسخیر شهرهای آذربایجان سردار تعیین شد، سلحدار ابراهیم پاشا نیز جهت تصرف شهرهای گنجه و ایروان مأموریت یافتند، فتح کرمانشاه هم به وزیر حسن پاشا ارجاع گردید.
در آذربایجان، نخست به شهر بیدفاع سلماس تاختند و توابعش: کرد قیران، انزل، قراباغ را به سنجاق صومای ضمیمه نموده، در مقابل پرداخت سالیانه ۴۰۰۰ قروش جزیه به رسم اجاقلق، به حاتمخان بیک کرد سپردند. ۳
بعد از سلماس، شهر تاریخی خوی مورد حمله آنان قرار گرفت. چلبیزاده زیر عنوان «فتح خوی و چورس» آورده است:
بلاد ارباب رفض و الحاد خوی و چورس همدوش به ممالک عثمانیه، لبریز از ذخایر و عساکر بود، و قبل از تسخیر تبریز، اقدم و واجب مینمود که به تصرف قوای عثمانی درآید. کوپرلوزاده عبدالله پاشا به اعجام بدخوی شهر خوی پیغامها فرستاد، ولی درون فاسد و خبث جبلی آنان از کمند نصح و پند گریزان بود و چون گراز تیزدندان روی به ستیز مینهادند.
زینل بیک حاکم محمودی با عدهای از سپاهیان روم بدان شهر هجوم بردند. شهباز خان والی خوی، محمد چلبی فرستاده سردار را زندانی کرد و اطرافیانش را کشت. نخستین نبرد طرفین در محله کنیسه اتفاق افتاد. شهر مزبور علاوه بر حصار استوار، به مواضع عدیده منحصر بود که به اصطلاح خودشان آنها را «دز» میگفتند. از اینرو ضبط و تسخیر قلعه های محفوظ و مسدود شهر خوی، بدون امداد و اعانت کلی متعذر بوده و مقدور نمینمود. به دستور سردار، بلوکات اربعه موصل و حلب، قبایل و عشایر قادر به ضرب و حرب صومای، حکاری، الباق به اتفاق سپاهیان والی رقه عثمان پاشا، جملگی به خوی فرستاده شدند. عبدالله پاشا بار دیگر نامهای به فارسی برای اهالی خوی فرستاده و مبارزان را دعوت به تسلیم کرد.
شهبازخان گوشهای فرستاده عثمانی را بریده روانه وان ساخت. نیروهای عثمانی در خارج شهر خیمه زده و به حملههای متوالی ادامه دادند ولی فتح و تسخیر خوی به علت کثرت قزلباش و وفور مهمات میسر نشد. در جریان پیکار سفیر دیگری بنام شهباز آقا حکاری به قتل رسید. سرعسکر (سردار) علاوه بر ارسال خمپارهها و توپهای قلعهکوب، ده هزار نفر قوای دیگر از آناطولی جمعآوری کرده به امداد عثمانیان فرستاد. و شبانهروز روافض را زیر آتش گرفتند. در این هنگام طهماسب از نخجوان به تبریز رفت. مردم تبریز اظهار انقیاد نموده ابراز جانسپاری کردند. طهماسب برای کمک به رزمآوران قلعه خوی، سپاه فراوانی را در تبریز بسیج کرده به فرماندهی میرزا جلال و حاجی هاشم به خوی فرستاد عثمانیان در نزدیکی خوی به مقابله نیروهای اعزامی از تبریز برخاسته و آنان را مجبور به عقبنشینی به قریه ولدیان کردند، ولی میرزا جلال با عدهای از راه دیگر خود را به خوی رسانید.
روز بیست و یکم محاصره خوی، نیروهای عثمانی با کندن راههای زیرزمینی بر قسمتی از شهر استیلا یافته قریب به ۴۰۰۰ نفر از قزلباشان جان باختند، ولی اهالی خوی در مذهب باطل خود ثابت قدم مانده به محاربه و مقاتله کمر بستند. بعد از این ماجرا، سردار محمدپاشا متصرف اماسیه و صنعالله پاشا متصرف ایچ ایل را به اتفاق فرمانده پادگان وان و سپاه یمین و یسار و ینیچریان آن دیار، با مهمات کامل به امداد محاصرهکنندگان خوی فرستاد.
قوای بیحد و حصر آل عثمان شبانهروز با اجرای عملیات نظامی مختلف و متعدد، ضربات کوبنده وارد آورده، سرانجام پس از ۵۷ روز محاصره و محاربه شدید، روز ۱۸ شعبان ۱۱۳۶هـ. آن بلده متین مفتوح شد. شهبازخان و میرزا جلال با ۳۰۰۰ قزلباش قتلعام شدند و اموال و اهل و عیالشان اخذ و اسیر گردیدند. روز دیگر در شهر نماز برگزار شد و خطبه بنام سلطان خواندند. بعد از خوی چورس هم به آسانی به تصرف درآمد. ۴
دولت متجاوز عثمانی که به نام «احیای دین» تجاوز به خاک همسایه مسلمان، قتل و قمع و غارت اموال ایرانیان را حلال شرعی قلمداد میکرد، بعد از تسخیر خوی، با دولت مسیحی روس مجلس آراست و هم نواله و هم پیاله شد و برای تقسیم شهرهای آذربایجان و اران معاهده بست.
معاهده تقسیم شهرهای ایران روز دوم شوال ۱۱۳۶ در استانبول به امضاء رسید. و در همین روز عارف احمدپاشا والی تفلیس با ۶۰۰۰۰ نفر قوای مسلح و توپخانه سنگین، نخستین حمله خود را از محل کاربانسرای ایروان آغاز و ضمن کشتن ۱۰۰۰۰ نفر سربازان ایرانی و اسیرگرفتن ۱۵۰۰۰ نفر اهل و عیال ساکنان حومه، دهات را غارت نموده غنایم فراوانی را به دست آوردند.
نیروهای مهاجم در مواجهه با شهر ایروان و سورمتین آن، ماهها در پشت دیوارهای آن آتش گشودند و یورشها بردند و سرانجام بعد از ۹۲ روز تلاش و تهاجم مستمر، روز ۷ محرم ۱۱۳۷ ایروان را به تصرف خود درآوردند.
چلبیزاده مینویسد:
در جریان حمله عثمانیان به ایروان، اهالی ۲۲۶ قریه از نواحی سرمهلی، شورگل، اباران و غیره، اهل و عیال و مختصر اشیاء و اموال منقول خود را همراه کرده برای حفظ جان، ترک اراضی و املاک نموده به شهرهای بایزید و کردستان و قارص فرار کرده بودند. بعد از تصرف ایروان و پایان جنگ، اهالی مزبور به خانه و ملک خود برگشته قصد اسکان داشتند. ولی اعیان و متسلمان عثمانی (حافظان ناموس دین) خانهها و آسیابهای قراء مذکور را ویران کرده مانع اسکان مردم میشدند. اهالی و کدخدای قراء به والی ایروان رجب پاشا شکایت کردند و اسکان در اوطان قدیمه را خواستار شدند. پاشای نامبرده و قاضی عبدالله افندی برای رفع مزاحمت و ابقای رعایا در املاک و اراضی موروثیشان، دستورات لازم صادر کردند. (ص ۳۰۲ و ۳۰۳)
در حین محاصره شهر ایروان وسیله عارف احمد پاشا، کوپرلوزاده عبدالله پاشا با تجهیز نیروهای رقه، قیصریه، وان، حلب و موصل، در اواسط ذیقعده ۱۱۳۶ق از خوی به جانب طسوج حرکت کرده و در ضمن پیشروی پادگانهای کوزهکنان و شبستر را تصرف نموده روز دوازدهم ذیحجه ۱۱۳۶ق وارد سواد شهر تبریز شدند. حاکم تبریز با ده هزار قزلباش به مقابله برخاسته در محلههای سرخاب و دَوهچی در شمال شهر سنگرها بستند و از اطراف قلعه مخروبه شنب غازان از سه جانب تیراندازی کردند. شهر تبریز در این ایام برج و بارو نداشت۵ با وجود این، سربازان ایرانی جانفشانی و مردانگی کرده پس از ۲۹ روز جنگ به سپاه عثمانی ضربات سنگین وارد و آنان را مجبور به عقبنشینی به طسوج کردند.
وی در ادامه مینویسد:
اهالی شبستر ظاهرآ اظهار اطاعت کرده بودند. در زمان محاصره تبریز ضابط عثمانی و محافظان شهر را گرفته به تبریز فرستاده بودند. همچنین ذخایر ارسالی از آناطولی را ضبط و چند نفر از اتباع سردار را کشته بودند. سرعسکر در حین عقبنشینی به طسوج، برای عبرت سایرین، فرزندش عبدالرحمن بیک را با قوای کافی به تأدیب شبستریان فرستاد، او به شهر وارد شد، عیال و اطفال را اسیر و جمله مردان را قتل و تدمیر کرد. ۶
سردار و قشون عثمانی زمستان سال ۱۱۳۷ق را در طسوج گذرانیده به جمعآوری نیرو از آناطولی و تکمیل تجهیزات پرداختند. در همین ایام و احوال، از اهالی گرگر و چورس و خوی نیروهای محلی و قزلباش در قلعه و حصار شهر ۷۰۰۰ خانواری زنوز گرد آمده و آماده کارزار بودند، ریاست نیروهای ایرانی با مرتضیقلی خان فرزند شهبازخان خویی (شهید) بود. از تبریز نیز به سرداری محمدخان فرزند محمدخان عده زیادی قزلباش به آنان ملحق شده قریب به بیست هزار نفر را تشکیل میدادند.
به نوشته چلبیزاده، عبدالله پاشا در بهار سال ۱۱۳۷ق از بین بردن نیروهای ایرانی متمرکز در قلعه زنوز را مقدم بر فتح تبریز دانسته و با تجهیزات و نفرات کامل بدان شهر حمله برد و در روز ۱۰ رمضان ۳۷ در یک پیکار خونین که تا سپیدهدم روز بعد ادامه داشت، قزلباشان شکست خوردند. اموال و عیال آنان به دست عثمانیان افتاد. قلعه شهر ویران و طعمه حریق شد. ۷
اسارت عیال و اولاد قزلباشان و غارت اموال آنان، نه تنها در جنگهای خوی، شبستر، زنوز، ایروان و سامین نهاوند از کارهای عمومی و عادی عثمانیان (حافظ دین) بوده که در جای جای تاریخ چلبیزاده درج شده است، بلکه آنان غیر از غارت خودشان، پنجهزار تاتار را به ریاست قلقای سلطان به تبریز آوردند تا در مواقع لزوم شهرهای آذربایجان را یغما نمایند.
بر اساس همین اسناد چپاولگریها بوده است که محقق ترک منیر آقتپه در آغاز رساله «مناسبات سیاسی ایران ــ عثمانی در سالهای ۱۷۲۰-۱۷۲۴ میلادی» نوشته است: «ینیچریان سیاست صلحجویانه ابراهیم پاشا را نپسندیده طرفدار جنگ بودند. نخستین عاملی که آنان را بدین راه سوق داد، بیشتر از جنگ، آمال و اندیشههای چپاولگری و یغمای شهرهایی بود که ینیچریان و غیره در سفرهای خود متصرف میشدند. ۸
بعد از تصرف و تخریب قلعه زنوز، پنجاه هزار نفر که از حلب تا ارزنالروم از شهرهای مختلف آناطولی گردآمده و در طسوج تمرکز یافته بودند، روز پنجم ذیقعده از طسوج حرکت و در پانزدهم ماه مزبور در یک منزلی شهر تبریز خیمه و خرگاه زدند. قزلباشان با توجه به یورش قبلی دشمنان از جانب سرخاب و دَوهچی، دیوار متینی به بلندی ده متر در آن قسمت شهر بنا نموده به فاصله ۴۰، ۵۰ گام برجهای دفاعی مزغلدار بنا کرده و تفنگاندازان مازندرانی را در آنها گماشته بودند.
جنگ خونین و بیوقفه تبریز از بامداد روز شنبه ۱۷ ذیعقده ۱۱۳۷ آغاز و تا پایان هفته ادامه داشت. روز پنجشنبه قوای علی پاشا والی حلب از جبهه راست بر دیوار قلعه راه یافت و با گشودن دروازه آن، عثمانیان به شهر سرازیر شدند. به مردم تبریز به شرط خروج از شهر، امان داده شد. پس از بیرون رفتن زن و بچه، عثمانیان به تصدی معمار بکر آقا در اطراف مسجد اوزون حسن قلعهای به طول ۱۰۰۰ متر و عرض ۸۰۰ متر برای خودشان بنا کردند. (چلبیزاده، ص ۲۷۶-۲۸۶)
چلبیزاده در دنباله گزارشهای فتح تبریز، از استخدام و اعزام ۱۰۰۰۰ نفر تاتار غارتگر به شهرهای ایران خبر میدهد. آغاز و انجام نوشته وی عینآ نقل میشود:
پیادکان و سواران روم ایلی و آناطولی و اجناس عسکر و انواع لشکر عثمانی، از فتح و تسخیر شهرهای ایران غنایم و اموال فراوان به دست آورده، متنعم و کامران گشتند. ولی مناسب نمیبود که از همچو خوان یغما، قوم ریگشمار تاتار حصهدار نباشند. زیرا روانه کردن مقداری لشکر تاتار صرصر رفتار بدان دیار، علاوه بر توفیر غنایم و ذخایر و تکثیر سواد عساکر، فواید عظیمه و منافع عمیمهاش ملحوظ و مقرر است. بدین مناسبت و ملاحظت مقرر گردید ۱۰۰۰۰ نفر تاتار عدو شکار تجهیز و روانه شهرها شوند … پس از تعیین رئیس و رهبر آنان، در ماه ذیقعده ۱۱۳۷هـ.ق پنج هزار نفر به گنجه و شیروان رفتند که در اختیار سرعسکر مصطفی پاشا باشند.
پنج هزار دیگر به درخواست سرعسکر تبریز، به ریاست قلقای سلطان به تبریز وارد شدند، تا اهالی شهرهایی که طوق اطاعت به گردن نمینهند، به وسیله آنان به بلای چپاول (چاپول) گرفتار آیند و عثمانیان از خدمات نامبردگان بهرهمند شوند. و در مواقع لزوم و اقتضا، در اختیار سرعسکر همدان باشند.
سردار و مهاجمان عثمانی، با یاری همین تاتارهای عدوشکار و چپاول شعار، پس از تسخیر تبریز، در اوایل سال ۱۱۳۸هـ به شهرهای لوری و گنجه و ارومی نیز دست یافتند.
پس از فتح تبریز و انتشار خبر دهشت اثر آن در اطراف و اکناف، قوت قلب رافضیان شکست و راغب اطاعت شدند. مقدم بر همه، خان قرهطاغ عبدالرزاق بیک عرض انقیاد نموده. ۹ با تعهد ارسال عواید و رسوم، از جانب عبدالله پاشا در حکومت قرهداغ ابقاء گردید. با وساطت ایشان نامهای مشحون به ترغیب و ارعاب و تهدید به اهالی اردبیل ارسال و اعلام امان شد، به شرط اینکه جمله در اطاعت فرمانده کل اعزامی (محمدآقا کتخدای عبدالله پاشا) باشند.
پس از عزیمت محمدآقا به اردبیل و تنسیق و تنظیم امور، عدهای از رؤسای قزلباش منجمله: سردار مصطفی خان، حاکم طالش سبحان وردیخان، شاهقلیخان حاکم سابق مراغه، یحییخان، حاکم اردبیل مرتضیقلی خان، اوغورلیخان، موسیخان، عزیزخان، وحیدخان با روافض بدایمان برای استخلاص اردبیل عهد و پیمان بسته و در طالش که ۱۰ ساعت با اردبیل مسافت داشت، گرد هم آمده بودند.
سبحان وردیخان به مردم اردبیل نامه نوشته، اطاعت از عثمانیان را جرم عظیم شمرده، و ضمن دعوت مردم به سرکشی، اعلام کرده بود که به زودی ما به اردبیل حمله خواهیم کرد، شما هم از داخل شهر به ما ملحق شوید.
سرعسکر عبدالله پاشا در تبریز، چون از مضمون نامه خبر یافت، فوراً پنج هزار نفر قشون تاتار را به فرماندهی عظمتگرای سلطان، به اردبیل فرستاد. محمدآقا نیز لشکر تاتار را با سایر قوای مجهز و مرتب عثمانی به جانب طالش اعزام داشت. قزلباشان در میدان نبرد مقاومت نیاورده به گیلان هزیمت نمودند و یحییخان در میدان محاربه به قتل رسید. محمدآقا مظفر و منصور به اردبیل برگشت.
به پاس این پیروزی و خدماتی که در اثنای فتح تبریز از محمدآقا ظاهر شده بود، از جانب سردار منشور لوای اردبیل به نام وی صادر شد و در روز سوم جمادیالاول ۱۱۳۸ به بیگلربیگی آن شهر منصوب گردید. (ص ۳۳۱-۳۳۴)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس ها:
- محمدیوسف منشی بن خواجه بقا. تذکره مقیمخانی. نسخه خطی کتابخانه فرهنگ اصفهان، صص ۱۹۱-۱۹۷ .
- چلبیزاده، اسماعیل عاصم افندی. تاریخ چلبیزاده. مطبعه عامره، استانبول، ۱۲۸۲هـ. صص ۶۴-۶۶ .
- چلبیزاده، همان. ص ۱۱۸ .
- چلبیزاده، همان. صص ۱۲۳-۱۳۰.
- جان بل، در ژانویه ۱۷۱۷ (۱۲۹هـ) تبریز را دیده و نوشته است:
شهر تبریز کاملا باز و بیدفاع بوده، حصار و استحکامات دفاعی نداشت
Bell, John. Travels from St. Petersbeargh – To diverse parts of Asia, Glasgow, 1763, Vol. I, p. 79.
پنج سال بعد از دیدار جان. بل، زلزله مدهش ۱۱۳۴ هم همه جا را ویران کرده بود. - چلبی زاده، همان. ص ۲۳۱ .
- چلبیزاده، همان. ص ۲۶۲٫ «بلده مزبوره نین قلعه سی غاتیله متین و برجانبی قرهطاغ اولمغله ینه جمعیت گاه قزلباش اولمن احتمالیله، دیوار و دیزهلری هدم و سایر ابنیه احراق اولندی»
- Aktepe, Munir. Osmanli – Iran munasebetleri. 1720-1724. Lstanbeuf, 1970. S: 3.
- مصلحت چنان بوده که عشیره و قلمرو حکومت او، به دست بیگانه اداره نشود. به کارهای بعدی این شخص دقت فرمایند.