تبریز و خاطره ها / حمید وارسته ـ قسمت سوم
تبریز و خاطره ها / قسمت سوم
***
خاطرات زنده یاد دکتر حمید وارسته (شهردار دهه های ۴۰ و ۵۰ تبریز)
طرح ارک:
ارک یکی از جنجالیترین طرحهای شهرداری در زمان خدمت من بوده است. ارک عزیزترین میراث تاریخی تبریز است.
فضایی به مساحت ۶۰ هزار مترمربع ارک را مانند نگین انگشتری در وسط گرفته است. ارک خیلی برای ما عزیز است ارک جا دارد میعادگاه طواف عاشقان تبریز باشد که به اعتبار مسجد بودنش استحقاق طواف را نیز دارد.
قصههای ارک:
کیهان نوشتهای از مرا در سال ۱۳۵۴ در رابطه با ارک چاپ کرده است که تصویرش را ملاحظه میفرمایید.
خلاصه طرح ارک:
ارک در طرح جامع تبریز یک منطقه فرهنگی شناخته شده است و قصد شهرداری این بود که منطقه ارک از چهار طرف بدوا آزاد گردد و برای این آزاد کردن هر چهار طرف ۲۸۰ باب ملک مسکونی اداری و تجاری باید ابتیاع و تخریب میگردید. قسمت عمده این املاک ابتیاع شد و تخریب در زمان اینجانب صورت گرفت و قدم دوم این بود که در سرتاسر حدود اربعه ارک دربر خیابانهای اطراف مغازههای یک طبقه با اسلوب معماری سنتی احداث گردد و با شرایط بسیار عادلانهای در اختیار مغازهداران قبلی گذاشته شود.
اعزام بازرسان شاهنشاهی!!
از جمله مالکان مستغلات اطراف ارک که باید به آنها غرامت پرداخت میشد، خانواده متعین و ثروتمندی بود که نه تنها در همان منطقه ارک مستغلات عدیده داشتند، در همه نقاط شهر نیز دارای ضیاع و عقار قابل ملاحظهای بودند و چند روز یا چند ماه حتی چند سال صبر کردن برای دریافت غرامت مطلقا برای آنها مسئلهای نبود. رقم مورد مطالبه این خانواده رقم نسبتا درشتی بود. مطالبات جزئی سایر صاحبان غرامت را پرداختیم ولی در رابطه با این خانواده که از مخلوقات بینیاز خدا بودند التماس کردم که مهلت بدهند.
روزی از استانداری به من خبر دادند که هیئتی از بازرسان شاهنشاهی آمدهاند و در استانداری جلسه دارند و شهردار تبریز را میخواهند برای ادای توضیحات در جلسه حاضر شود. رفتم. رئیس این هیئت یک تیمسار بود. اولین حرف آن تیمسار این بود که از شما شکایات زیادی شده است، پرسیدم چه شکایاتی؟ گفت آقای سرهنگ… تفصیلا به شما تشریح خواهد کرد. خود تیمسار رفت و آن سرهنگ پس از ذکر مقدماتی یک مرتبه و یواشکی از من پرسید چرا غرامت خانواده… را در ارک نمیدهید؟ گفتم رقم درشت است، باید مهلت بدهند. صدایش را یواشتر کرد و گفت شما این غرامت را بدهید، من همه شکایات راجع به شما را از بین میبرم… بقیه داستان مهم نیست. نه من پول داشتم که غرامت را نقدا بدهم و نه شکایاتی علیه من مطرح شد. آنچه مهم است ذکر این واقعیت است که رژیم حاکم تمام سازمانهایش در خدمت اعیان و اشراف بود.
جنجال مغازهداران ارک:
بهترین و سودآورترین طرح را شهرداری قصد پیاده کردن داشت که هم برای شهرداری و هم عمدتا برای مغازهداران پرفایده بود. دور تا دور محوطه ارک قرار بود مغازههایی با تمام تسهیلات و با معماری سنتی احداث گردد و تمام نقشههای اجرایی آماده بود و در فروش این مغازهها، مغازهداران ارک حق تقدم داشتند ولی متاسفانه در اثر تحریک عدهای معدود انواع تشبثات را علیه شهرداری به عمل آوردند تا طرح بلااجرا بماند.
یکی از مغازهداران، منسوب یک مقام عالیرتبه دادگستری محل بود. هم خود تحریک میکرد و هم همسایگان خود را به مقاومت و اعتراض تشویق و ترغیب مینمود.
یکی از ساکنین طبقه فوقانی ساختمانهای مشمول تخریب که حرفه وکالت دادگستری را داشت و به ایجاد جاروجنجال شهرت دارد، شرح کشافی خطاب به ملکه، عیال شاه، نوشته بود که اولا این همه سر و صدا که شهرداری تبریز درباره ارک به راه انداخته هیچ و پوچ است و ارک عبارت از یک دیوار آجری است که عمر خود را کرده و در شرف ریخته شدن است و مطلقا ارزش فرهنگی و معماری سنتی قدیمی ندارد، ثانیا شهرداری برای تسکین خودخواهی خود این کارها را میکند و کارهای مهمتر را تحتالشعاع آن قرار داده است.
یادی دوباره از استاندار بیانصاف:
طبق تصویب انجمن شهر با کسبه و اصناف دور ارک (به استثناء معدودی) توافق شده بود که به تناسب سرقفلی هر صاحب کسب، از اراضی حاشیه ارک که در مالکیت و تصرف شهرداری بود به قیمت تمام شده در اختیار آنان گذاشته شود و آنان مطابق نقشه مصوب شهرداری به هزینه خود مغازه، انبار و پارکینگ با اسلوب معماری سنتی و هماهنگ با روحیه ارک احداث نمایند. استاندار تحت تاثیر چند متنفذ محل با تصویبنامه انجمن شهر موافقت نکرد و به نظر اینجانب، علت عمده این بود که استاندار ناراحت بود که چنین طرحی چرا به نام وارسته دارد تمام میشود. در سیستمهای حکومت فردی همیشه این ضعف هست.
پاسخ به مخالفان طرح ارک:
این پاسخ به شرح مندرج در روزنامه آیندگان ۲۷/۷/۵۵ داده شده است. علیهذا به همان متن مراجعه فرمایید.
دکتر نهاوندی حق ندارد از تبریز دفاع نماید:
ملکه، عیال شاه، دفتری در تهران داشت که دفتر فنی مجهزی بود. برای شهرها ادعا داشت که طرحهایی میدهند. رئیس این دفتر دکتر نهاوندی بود. از ایشان به نام شهرداری تبریز خواهش کرده بودم که برای ارک تبریز طرحی بدهند و چندین بار نیز این خواهش را تکرار کردم و نه تنها اقدامی نشد حتی جوابی هم نداد و این خود برای من تقویت این عقیدهام شد که دربار مطلقا توجهی به تبریز ندارد. شاه و ملکه که گاهگاهی به تبریز میآمدند، به اکراه میآمدند و این را میشد از قیافه هر دو خواند.
حاشیه نروم، دفتر فنی فرح پهلوی به خواسته مکرر شهرداری تبریز در رابطه با تهیه طرحی برای ارک پاسخ نداد. از دفتر مزبور و از دکتر نهاوندی این سابقه ذهنی را داشتم بعد از واقعه ۲۹ بهمن که من دیگر شهردار نبودم در جراید خواندم که دکتر نهاوندی به تبریز رفته، در آنجا از تبریز دفاع کرده و برای اسکات مردم آذربایجان، به مسئولین مملکت به صورت نمایشی تاخته است که چرا به آذربایجان و تبریز توجهی نشده است. در کیهان ۲۸ تیر ماه ۵۷ نوشتم که دکتر نهاوندی حق ندارد از تبریز دفاع نماید که دلیل عمدهام همانا جریان ارک به شرح فوق بوده است.
مرقومهای از یک ادیب و دانشمند تبریز:
در رابطه با ارک تصویر مرقومهای را که در آن زمان ادیب دانشمندی تسلیم اینجانب فرمود زیب این نوشته میسازم.
و کلامی از مفتون و ختم کلام در رابطه با ارک:
مفتون شاعر بزرگوار شهرمان در ضمن اهداء کتاب کولاک خود اشارهای به اینجانب در رابطه با ارک دارد.
طرح چهارراه شهناز (شریعتی)
دلم خون است از دست وزارت کشوری که در زمان من بود. طرحی داشتیم به نام طرح چهارراه شهناز و یک کمپانی معظم آلمانی برای این منطقه یک طرح مجتمع عظیم ساختمانی را پیشنهاد کرده بود. هزینه کلا به عهده کمپانی مزبور بود و قرار بر این بود که پس از آماده شدن و پایان کار هزینههای حاصله را با یک سود عادله از محل فروش سرقفلیها و قیمت فروش آپارتمانها برداشت نماید و بقیه درآمد متعلق به شهرداری گردد؛ یعنی شهرداری تبریز بیهیچ خرجی و هزینهای طرح بزرگی را در مرکز شهر پیاده میکرد و درآمد قابل ملاحظهای هم برای خود داشت.
چون قرارداد سهم استحقاقی تبریز از وزارت کشور را باید وزارت کشور تایید مینمود پرونده به وزارت کشور رفت و چندین بار کتبا و حضورا مسئله را تعقیب کردم. سمتهای وزارت، معاونت، مدیریت کل و نظایر آنها اکثرا در رژیم سابق «شو» بود، نمایش بود؛ کی حوصله داشت به چنین قراردای آن هم در رابطه با تبریز برسد، که مراتب را علنا در مورد دیگری به معاون وزارت کشور گفتم. و بعلاوه اساسا تبریز براستی برای اینها یک فرزند ناتنی بود.
باری طرح مزبور در وزارت کشور ماند و خاک خورد و من این نیتم نیز عقیم ماند. حیف از این طرح.
استخر سرپوشیده:
چه کسی میداند که این استخر سرپوشیده در مقابل استادیوم باغشمال تبریز فقط و فقط حاصل تلاش اینجانب است و بس. و میگویم هیچکس جز خدا.
قطعه زمین مخروبهای سالهای سال در مقابل استادیوم باغشمال بیهرگونه مصرف، مرا که برای تماشای مسابقات فوتبال زیاد به آنجا میآمدم آزار میداد. در عین حال مدتها بود که در فکر محوطه سرپوشیده برای ورزشهای شنا و تنیس بودم. یک روز با خود گفتم چرا از این زمین معطل و بیحاصل برای آن نیت خیر استفاده نکنیم. صاحبنظران نیز فکر مرا تایید کردند. با شتاب دست به کار شدم و طرح چنین مجموعهای بنابه پیشنهاد شهرداری طی شماره ۵۷ مورخ ۱۸/۲/۱۳۵۵ به تصویب انجمن شهر رسید.
اخطار به مالکین:
زمین موردنظر در حدود ۸۵۰۰ مترمربع بود. گفتند این زمین تعلق به آقای حاج میرزا علیاکبر صدقیانی دارد. خوشحال شدم که مال یک شخصی است که بینیاز است و از این قطعات در سطح شهر زیاد دارد و خرید آن به قیمت قانونی صدمهای به وی نمیزند. غافل از این که همه زمین متعلق به صدقیانی نیست بلکه قسمتی از آن متعلق به فرد دیگری است به نام آقای سنائی کارمند محترم راهآهن تبریز که حق سلامی هم با من داشت و حضورا نیز یکی دو بار با گله و اعتراض ایشان روبرو شدم و عذر خواستم که کاری است که شده و اینکه نیز از ایشان هر جا هستند حلیت میطلبم و خاطرشان را به این حقیقت نیز جلب مینماید که در این امر خیر در هر حال شریک است و خداوند بیاجرشان نخواهد گذاشت.
تنظیم نقشه:
در آن روزها گروهی از مهندسین آلمانی در رابطه با طرح چهارراه شهناز (شریعتی)، که متاسفانه با تعلل وزارت کشور در تصویب طرح مزبور که نیاز به تصویب وزارت کشور داشت و عدم وفای عمر خدمتی اینجانب این طرح بلااقدام ماند برای شهرداری کار میکردند. پس از اینکه زمین را شهرداری به هزینه خود تملیک کرد از مهندسین مزبور خواسته شد که طرح و نقشههای اجرایی این مجموعه ورزشی را برای ما تهیه نمایند. این مهندسین که هر کجا هستند خدا پشت و پناهشان باشد، بدون اینکه هزینهای از ما بخواهند، نقشه و پلان زمین را به آلمان فرستادند و پس از مدتی نقشه تفصیلی و اجرایی طرح را که از آلمان رسیده بود در اختیار ما گذاشتند. این ایام مقارن بود با کنارهگیری اینجانب از شهرداری و بعد از اینجانب زمین و نقشهها در اختیار تربیت بدنی گذاشته شد و تربیتبدنی استخر را ساخت که اینک مورد استفاده عموم است.
در سفری که گاهگاهی به تبریز مینمایم- تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم در بازدید از استخر و زمانی که از پشت شیشه در طبقه بالای استخر بچههای شهرم را میبینم که یا شنا میکنند و یا شنا یاد میگیرند، شادی همه وجودم را میگیرد.
هدیه به شهر:
زمین برای استخر سرپوشیده به نیت پاسخ به کمکهای بلاعوضی که به شهرداری میشد تقدیم مردم شهر شد. در نامهای که طی شماره ۱۴۷۲ مورخ ۲۱/۱/۵۵ به انجمن شهر نوشتم از انجمن تقاضا کردم که چون مردم شهر از نظر کمکهای بلاعوض به شهرداری کمک کردند اجازه فرمائید شهرداری هم این قطعه زمین ۸۵۰۰ متری را به مردم تبریز تقدیم نماید و همینطور هم شد.
طرح میدان جدید ترهبار:
میدان ترهبار در مجاورت مقام صاحبالامر معجونی از شلوغی، آشفتگی و کثافات در حد غیرقابل تحمل بود. در این میدان، خواروبار و ترهبار و آذوقه شهر را عدهای از زورمندان میدان در انحصار خود داشتند و مگر میشد دست به ترکیب این میدان زد.
عواید سرشار از معاملات روزانه میدان که عاید چند بارفروش متنفذ این میدان میشد و به جهت حفظ این قدرت و نفوذ، انواع آدمهای بزن بهادر و شر و ماجراجو را در اختیار داشتند. مضافا بر مراتب، سناتوری حامی اینها بود. خدا میداند که با چه مصائبی و مشکلاتی به بساط این متنفذین خاتمه داده شد.
الف- فکر محل در خارج شهر:
زمینی به مساحت ۱۵۹ هزار و ۱۱۱ مترمربع معروف به باغ مشهور حسینخان از قریه احمقیه بخش ۱۰ تبریز که در اثر مرور ایام هیچ نشانه و علامتی از باغ را در خود نداشت در کنار جاده سردرود و مسیر شاهراههای آذربایجان غربی و سایر استانهای غربی کشور و مسیر راه تبریز و تهران، مناسب برای این طرح تشخیص داده شد.
ب- استفاده از خودیاری مردم:
به خدا اگر حسن نیت باشد مردم مملکت ما همهگونه خودیاری را در اجرای طرحهای مملکتی مینمایند. غالبا چون این حسن نیت نیست مردم طبعا تمایلی به خودیاری از خود نشان نمیدهند.
طرح عظیم و پرخرج بود، از طرف دیگر شهرداری فاقد هرگونه سرمایه و اعتبار برای این کار. اما چون حسن نیت و صفای باطن وجود داشت و خداوند مسبب الاسباب است، این طرح نه تنها به دست مردم و به پول مردم اجرا گردید یک دهم از زمین میدان مجانا به ملکیت شهرداری درآمد (۱۰ درصد زمین یعنی ۱۵ هزار و ۹۱۱ مترمربع به ملکیت شهرداری درآمد).
بارفروشان عمده میدان همانطور که در فوق اشاره رفت نه تنها حاضر به همکاری نبودند بلکه از هیچگونه کارشکنی نیز مضایقه نمیکردند. شهرداری تبریز تدبیر را در این دید که کسبه خردهپای میدان را که تصادفا از ظلم و اجحاف چند بارفروش عمده میدان دل خونی داشتند به همکاری دعوت نماید که استقبال شایانی کردند و پول برای خرید زمین توسط همین کسبه جزء آماده شد.
اعتماد به شهرداری را تماشا کنید که زمین به نام شهرداری خریداری گردید و سند انتقال به نام شهرداری تنظیم یافت تا پس از پرداخت تمام اقساط و تفکیک قطعات و احداث ساختمان برای هر یک از شرکا سند قطعی واگذاری وسیله شهرداری تسلیم گردد. تصویر یکی از آگهیها را ملاحظه میفرمایید.
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
شهرداری مفلوک طرحی به این عظمت را نه به کمک وزارت کشور رژیم ظالم، نه به کمک دولت، بلکه به کمک خود مردم برپا ساخت. آیا این نمونه بارز و آشکار رحمت خداوندی نیست و چون خداوند هیچوقت بیعلت باب رحمت خود را به سوی بندگانش باز نمیکند، آیا این ثمره خلوص و صفا و نیت پاک نیست؟ چرا هست؛ به خدا هست.
خرید زمین و داستان امام جمعه تبریز:
زمین مورد بحث تعلق به آقای عبدالکریم امام جمعه برادر امام جمعه تبریز داشت و این امام جمعه اتصالا به من پیغام میفرستاد که هوای برادر وی را داشته باشم و ای بسا ذینفع هم بود. کار به صورت عادی پیش میرفت و زمین به قیمت قانونی شهرداری ارزیابی گردید و نتیجه ارزیابی باعث اوقات تلخی شدید امام جمعه گردید. از تصادف روزگار در این ایام بود که آقای عبدالکریم که مالک زمین بود فوت کرد. استاندار پیغام داد که معاون استاندار، فرماندار و شهردار برای تسلیتگویی از طرف استاندار به منزل امام!! بروند (آخر این امام جمعه، صاحب عصا از طرف شاه بود و استاندار قهرا حساب کار دستش بود)، سه نفر رفتیم. در منزل امام جمعه جماعتی هم بودند. نشستیم و پس از گفتن تسلیت، فرماندار تبریز از امام جمعه پرسید که برادر مرحومتان کسالتش چه بود. امام جمعه در پاسخ ضمن اینکه با اشاره دست خود مرا نشان میداد با لهجه مخصوصی که داشت گفت کسالتی نداشت، «هدفیها» او را کشتند، که در لحظه ادای کلمه هدفیها اشاره دستش به من بود. توضیح این که در آن روزها شایع بود که در اصفهان گروهی به نام هدفیها یک روحانی را کشتهاند. یعنی میخواست بگوید شهردار تبریز در اثر عدم توجه به حال برادر وی در ارزیابی زمین میدان باعث مرگ او شده است.
رنجش خاطر امام جمعه! برای من مهم نبود. مهم این بود که صیفیکاران سیاه شده از آفتاب تابستان را از مظالم میدانداران لمیده در پستوهای خنک میدان بارفروشان به سهم خود خلاصی میبخشیدم. کشتکاران و صیفیکاران بدبخت که حاصل کارشان به یغما میرفت در این محل جدید امکان عرضه متاع خود را مستقیما به مصرفکننده دارند، اگر سایر عوامل شهری همکاری نمایند.
ساختمان و سایر تاسیسات میدان ترهبار:
طرح و نقشههای ساختمانی مغازهها، حجرات میدان جدید بالغ بر ۱۸۶ باب به ابعاد ۱۲×۸، همچنین حفر چاه آب، تامین برق و آب و تلفن و انواع امکانات دیگر از قبیل غرفه بازار روز، مرکز آتشنشانی، مسجد، درمانگاه، سردخانه، حمام عمومی، عموما با وساطت و مداخله مستقیم و جدی شهرداری صورت گرفت و اینک به حمد خدا به یک مجموعه با عظمت میدان عرضه خواربار و ترهبار و خشکبار تبدیل یافته است، که نمونه گویایی از همکاری و همگامی شهرداری با مردم شهر است.
ببینید با چه استانداری کار میکردم:
استاندار در رابطه با این طرح که دیناری شهرداری پول در بساط نداشت و احتیاجی هم به پول نبود طی شماره ۱۰۹۶ مورخ ۱۶/۳/۱۳۵۵ مینویسد اگر شهرداری برای اجرای این طرح پول نقد در حساب نداشته باشد، حق اجرای این طرح را ندارد (این عین کلام استاندار است) یک کلام عرض نمایم که استاندار در اظهارنظر نسبت به تمام طرحها این تاکید را مینمود که اگر شهرداری پول نقد نداشته باشد حق اجرای پروژه را ندارد. باز تکرار مینمایم:
اولا شعور وی در رابطه با سیستم بودجه را ببینید که خیال میکرد برای اجرای هر طرحی پول اسکناس نقدی را معادل هزینه آن طرح باید کنار گذاشت و آنگاه طرح را آغاز کرد.
ثانیا در این طرح بخصوص اساسا نیاز به پول شهرداری نبود و کسبه جزء، خود به نسبت، هزینهها را قرار بود بپردازند.
ثالثا قصد عمده از این نوع دستورات این بود که مرا فلج کند که نتوانم کاری انجام دهم. در عین حال این دستور جنبه عوامفریبی هم داشت زیرا بعضی از عوامالناس هم همین عقیده را داشتند که شهرداری اگر پولی نداشته باشد نباید هزینهای را متقبل شود. منتهی عوامالناس به سیستم بودجه آشنایی ندارند ولی استاندار با آن همه ادعا باید این مقدار بداند که در سیستم بودجه وجود پول نقد شرط اجرای یک پروژه نیست بلکه وجود اعتبار شرط اجرای آن است.
شهرداری نیویورک و پاریس هم نمیتواند پول نقد در صندوق یا در بانک نگه دارد و به اتکاء آن طرحی را شروع کند و مرادم از ذکر این نکته این است که بدانید سرنوشت شهر و ایالت ما را به دست چه کسانی سپرده بودند و تحت چنین شرایطی خدمت کردن چه اندازه سخت و طاقتفرسا است.
این مرد یعنی استاندار حتی در تصویب طرح میدان جدید ترهبار نیز که دیناری خرج برای ما نداشت و تفصیلش را خواندید میگوید اگر شهرداری برای اجرای این طرح پول نقد در حساب نداشته باشد، حق اجرای این طرح را ندارد و از بس عادت کرده بود که در تصویب طرحها این شرط وجود پول نقد را قید نماید در اینجا هم که اصلا احتیاجی به پول نبود باز همان شرط را قید کرده است.
یاد حکیمه خانم نورهاشمی به خیر:
این بانوی محترمه در دوره اول شهرداری من، عضو انجمن شهر بود. تحت تاثیر بحثهای فوق که در شهر رواج داشت و عدهای از روی رندی و شیطنت و عدهای از روی دلسوزی به شهردار میتاختند که با وجود قلت بضاعت مالی شهرداری چرا پروژههای پرخرجی مثل ساختمان وسط شاهگلی و سایر پروژهها را شروع کرده است، خانم نورهاشمی نیز یک روز در انجمن از باب نصیحت و ارشاد گفت: «آقای شهردار، مثل معروفی است، باید پا را در رختخواب به اندازه لحاف دراز کرد.» (ایاغی یورقاناجان گرک اوزاتماخ) یعنی به اندازه قدرت مالی شهرداری باید طرح اجرا کرد. عرض کردم ای خانم بزرگوار، این مثل مال آن زمانهایی است که مملکت گرفتار فقر و بدبختی بود، فلاکت بود، ممر معاشی نبود، بیکاری بود، ولی حالا با بهبود وضع که از نظر نفت و غیره در مملکت پیدا شده و امکانات مالی برای مملکت فراهم است لحاف باید تابع پای من باشد نه پای من تابع لحاف و به عبارت دیگر قدرت مالی شهرداری باید خود را به اندازه احتیاجات معقول شهر بالا بکشد نه اینکه احتیاجات با قدرت ناچیز مالی شهرداری خود را تطبیق دهد و این کار همت و جسارت و دلسوزی میخواهد.
رژیمی که توجه به تبریز نداشت باید به زور آن را با نیازهای شهر آشنا میساختم و دو نمونه برای آن:
حزب ایران نوین در دوره اول شهردار بودنم همه شهردارها را برای تشکیل کنگره به تهران دعوت کرده بود، در جلسهای که نخستوزیر و پارهای از وکلا و وزرا و همه شهرداران بودند ضمن تشریح وضع تبریز گفتم جناب آقای نخستوزیر: پول را میدهید به شیراز و اصفهان، در عین حال به تبریز میگویید ای تبریز، تو هم همتی، غیرتی! خواهش دارم برای مدتی هم همت و غیرت را بدهید به شیراز و اصفهان و پول را بدهید به تبریز که هم اسباب کف زدن و خنده حضار شد و هم بیتردید وزرای مسئول را تکان داد.
ب- تبریز فرزند ناتنی ایران است:
در انجمن شهر روزی با لحنی که رنگ فریاد داشت گفتم: «تبریز فرزند ناتنی ایران است» در شرایط آن روز با سلطه عجیب سازمانهای امنیتی و حساسیتی که تبریز همیشه داشت این حرف خیلی سنگین بود و بیتردید در سازمان امنیت منعکس گردید و علت اینکه از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان با وجود تمایل زیاد به نمایندگی مجلس و با وجود تلاش در این باره در لیست نمایندگان جا نگرفتم، بیتردید همین فضولیها بوده است. من این فضولیها را هم به اراده خداوندی ربط میدهم. در جلسه انجمن شهر خداوند باعث جریان این کلام و آمدن آن به زبانم شد والا ذاتا آدم جسوری نیستم. در زندگی عادی خود این را به مراتب تجربه کردهام.
باری وقتی که این حرف را زدم و کیهان آن را منعکس کرد استاندار موقعیت خود را در خطر دید زیرا چنین رویدادی قهرا در دستگاه و سطح بالای حکومتی نوعی بیعرضهگی استاندار به حساب میآمد که چنین جسارتهایی از ناحیه شهردار حوزه استانداری وی رخ میدهد و لذا نامه شدید و غلیظ ۱۲۵۲ مورخ ۵/۵/۵۰ را خطاب به شهردار وارسته نوشت که تصویر آن را ملاحظه میفرمایید.
گورستان وادی رحمت:
عذر میخواهم که خاطرهها نظم معقولی ندارند و یا ترتیبی هم از حیث تاریخ و یا درجه اهمیت در آنها مراعات نشده است و هرچه به ذهنم میرسد دنبال هم میآورم.
این گورستان در زمینی به مساحت یک میلیون مترمربع که از اراضی واگذاری وزارت کشاورزی و منابع طبیعی است احداث شده و تا اینجا ربطی به شهرداری ندارد، هکذا غسالخانه آن به مساحت ۱۶۰۰ مترمربع که به هزینه نیکوکاران شهر ساخته شده است تا شرعی بودن آن ملحوظ گردد. از این دو مورد که بگذریم همه تاسیسات از قبیل حفر چاه آب، لولهکشی آب، خدمات مهندسی، دیوارکشی، محوطسازی در سطحی عظیم کلا به هزینه شهرداری صورت گرفته است که در عین حال نمونه دیگری از همکاری و همگامی مردم با شهرداری و یا شهرداری با مردم است.
خاطره نامگذاری گورستان:
برای نامگذاری این گورستان از دو شخصیت برجسته شهر استفسار شد. اول از فقیه دانشمند و مجتهد عالیمقام حضرت آیتا… حاج میرزا عبداله مجتهدی رحمتا… علیه (یاد خانه محقرشان در کوچه حرمخانه که در ایام دهه عاشورا جلال و شکوه معنوی خاصی داشت به خیر) که از معدود شخصیتهای برجسته شهر بودند که نام وادیرحمت را برای این گورستان پیشنهاد نمودند. دوم استاد شهریار شاعر همیشه در یاد ماندنی شهرمان که وادی خاموشان را توصیه کردند که هر دو جالب بود و هرگز نمیشد یکی را بر دیگری ترجیح داد، هیئت امناء گورستان که در جمع آنها غلبه با طرفداران نحوه فکر آیتا… مجتهدی بود وادی رحمت را انتخاب کردند.
طرح فاضلاب تبریز، نیازی به بزرگی بزرگترین نیاز مملکت
مشکل عمده تبریز نداشتن سیستم فاضلاب است. خاک تبریز نفوذناپذیر است و دو قطره باران در آن به سیل تبدیل میشود. چاههای فاضلاب آن نفوذپذیری خاک تهران را ندارند و نتیجتا فضولات پخش در سطح زمین است.
الف- اعتراف مقامات مملکتی:
سازمان برنامه طی شماره ۱۰۰۲۰ مورخ ۱۴/۱۱/۴۸ رسما تایید نموده است که «… ایجاد شبکه فاضلاب در شهر تبریز به علت خصوصیات خاک آن کاملا ضروری میباشد و مطالعات مقدماتی نیز در اینباره توسط مهندس مشاور انجام گردیده است. ایجاد شبکه فاضلاب تبریز در برنامه عمرانی پنجم کشور در نظر گرفته خواهد شد و این برنامه بعد از سه سال آغاز میشود که در این فاصله طرح جامع شهر نیز تصویب خواهد شد و با مشخص شدن خطوط کلی توسعه میتوان شبکه مناسبی برای شهر طرحریزی و اجرا نمود.»
وقتی که میگویم به تبریز توجهی نبوده است اینها دلایل آشکار آن است. در سال ۱۳۴۸ میگویند این برنامه بعد از سه سال آغاز میشود؛ بیش از ۲۰ سال گذشته و هنوز خبری نیست.
ب- خلاصهای از طرح پیشنهادی برای تبریز:
(این طرح در ۱۳۵۴ تسلیم وزارت مسکن و شهرسازی گردیده است)
هدف طرح: اجرای تاسیسات جمعآوری و تصفیه فاضلاب شهر، برای رعایت اصول بهداشت و بهسازی محیطزیست و حداکثر استفاده از مواد حاصله از تصفیه فاضلاب برای توسعه کشاورزی.
دو سیستم متفاوت از یکدیگر برای فاضلابزدایی شهرها وجود دارد، یکی سیستم شبکه مخلوط و دیگری سیستم شبکه مجزا و بین این دو سیستم، سیستم مشترکی نیز وجود دارد که برای شهر تبریز از این سیستم استفاده شده است.
شبکههای جمعآوری فاضلاب معمولا از سه نوع کانال یا لوله تشکیل میگردد:
۱-کانالهای اصلی (کانالهای درجه ۱) در تبریز با توجه به موقعیت و شرایطی که دارد کانالهای اصلی بسیار ساده و فقط از دو کانال اصلی تشکیل میگردد که یکی در شرق و شمال و دیگری در جنوب و غرب شهر قرار خواهد گرفت.
قسمت اعظم مسیر کانال اصلی شرقی و شمالی در بستر میدانچائی قرار خواهد گرفت که به این ترتیب از خراب کردن خیابانهای شهر خودداری خواهد شد. قسمتی از مسیر کانال اصلی جنوبی و غربی نیز در مسیر جاده کمربندی قرار خواهد گرفت.
کانالهای درجه ۳- فاضلابها و آبهای سطحی را جمعآوری نموده، به کانالهای فرعی (درجه ۲) میرسانند و کانالهای درجه ۲ هستند که فاضلابها و آبهای سطحی را به کانالهای اصلی مسیر میرسانند و چون ابعاد کانالهای درجه ۲ و ۳ نسبت به کانالهای اصلی ناچیز است لذا نصب آنها کمترین ناراحتی و مزاحمت را برای ساکنان شهر و دکاکین و بازار دربرنخواهد داشت.
در طرح تصفیهخانه پیشبینی شده برای تبریز که محل آن در شمالغربی شهر و در غرب نواحی صنعتی قرار خواهد گرفت از روش تصفیه مکانیکی و بیولوژیکی کامل استفاده شده است و هدف از این روش آن است که با به کار بردن استخرهای هوادهی تجزیه و بالاخره تصفیه بیولوژیکی فاضلاب صورت گیرد.
مقدار آبی که در مرحله نهایی از راه تصفیه فاضلابهای شهر به دست میآید به طور متوسط پنج متر مکعب و در تابستان هشت متر مکعب و طبق ضوابط آبیاری با این مقدار آب میتوان پنج الی هشت هزار هکتار زمین را آبیاری کرد.
۱۴ سال از برنامه زمانبندی برای پیاده کردن طرح فاضلاب گذشته و هیچ کاری نکردهاند.
ج-پاسخی از مهندسین مشاور:
در جلسه انجمن شهر به حکایت کیهان ۴ بهمن ۵۴ در نوبت دوم شهردار بودنم شدیدا به مهندس مشاور تاختهام که از طرف وزارت مسکن، مامور تهیه فاضلاب تبریز بود. منجمله گفتهام «… شهر را بوی عفن فاضلاب گرفته است و چوبش را شهرداری میخورد ولی وقتی از موسسهای که میلیونها تومان پول برای مطالعه فاضلاب همین شهر گرفته میپرسم چه کردهاید و تا کجا پیش رفتهاید جواب نمیدهد …»
مهندس مشاور طی ۸/۲/۵۵ پاسخ داد که پروژه فاز ۱ فاضلاب تبریز در بهمن ماه جاری حتی دو ماه زودتر از موعد مقرر تسلیم کارفرما یعنی وزارت مسکن و شهرسازی شده است. تصویرنامه مهندسین مشاور گویا کیفیت کار در مراحل مقدماتی است. حیف که یک چنین امر حیاتی برای تبریز تا امروز همانطور بلاانجام مانده است.
د-آقای وزیر شما چرا؟
دری به تخته خورد و چهره خوبی از فرزندان تبریز وزیر نیروی مملکت شد. در رابطه با فاضلاب شرح مبسوطی به حضورش نوشتم که کیهان خلاصه آن را در شماره ۲۰ مهرماه ۵۶ خود تحت عنوان «آقای وزیر شما چرا» درج نمود. تصویر متن کیهان را ملاحظه میفرمایید.
هـ- آقای استاندار تماشا کردن دردی را دوا نمیکند:
نامهای طی شماره ۱۱۹۲۶ مورخ ۳۰/۳/۵۵ به استاندار نوشتم بدین مضمون که آقای استاندار در رابطه با فاضلاب تبریز که از اهم مسایل شهر است شما این را فقط به مکاتبه برگزار میکنید. آقای استاندار، تماشا کردن و اقدام مثبتی انجام ندادن دردی را دوا نمیکند.
و- قیام ۲۹ بهمن و حضور هیئت دولت در تبریز:
در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ تبریز قیام کرد که در واقع استارت انقلاب اسلامی ایران تلقی گردید. (در آن موقع من از سه ماه قبل استعفا داده بودم.) متعاقب این قیام دولت وقت با تمام وزرایش به تبریز آمد که به رغم خود تبریزیها را به مهر آورد. یادم هست تنها تحفهای که دولت با خود آورد تصویب ۵۰ میلیون تومان اعتبار برای پروژه فاضلاب تبریز بود.
این تصویبنامه حمل بر خودستایی نشود، حاصل پیگیری سماجتگونه اینجانب از فاضلاب تبریز بود. به عبارت دیگر ذهن مسئولین مملکت را از بس نوشته بودم و گفته بودم، متوجه کرده بودم به این مسئله که مشکل عمده تبریز فاضلاب است.
ز- بعد از انقلاب:
خداوند سلامت بدارد همه خادمین صدیق دوران انقلاب منجمله استاندار، مهندس غروی، را که تعقیب طرح فاضلاب را به عنوان یک مسئله حاد و ضروری به اطلاعشان رساندم، قضیه را جدی گرفت و دائما سازمان آب و برق آذربایجان را تحت پرسش قرار میداد که چه شد و سازمان مزبور در یکی از پاسخها که رونوشت برای من نیز فرستاده است نوید داد که طرح در آستانه مناقصه است. این قضیه مال مهر ماه ۵۸ است و متاسفانه باز نتیجهای عاید نیست. تصویر نامه استاندار، همچنین تصویر نامه سازمان آب و برق آذربایجان، هر دو را ملاحظه میفرمایید.
ح- پیغام استاندار:
آقای مهندس غروی در اوایل سال ۵۹ به من پیغام فرستاد و از من خواست که مدیریت یکی از پروژههای فاضلاب، پارک بزرگ، کمربندی شمالی و یا شرکت رهگستر را قبول نمایم. طی نامه شماره ۵۶۶-۲۲/۱/۵۹ جواب دادم که با تمام وجود مدیریت فاضلاب را نه تنها قبول میکنم بلکه ممنونتان هم میشوم به شرطی که اختیارات لازم را داشته باشم و پرسنل و کلیه تشکیلات آن از سازمان آب و برق آذربایجان جدا و به عنوان سازمانی مستقل وابسته به وزارت نیرو در تبریز مستقر گردد. ناگفته نماند که این قبول خدمت حکایت سالها پیش است. در حال حاضر آمادگی قبول هیچ خدمت اجرایی را ندارم ولی نوشتن و خواستن و پیگیری قضایا چرا.
حرف آخر در رابطه با فاضلاب تبریز:
سیستم فاضلاب برای تبریز از اهم واجبات است و دو حسن عمده دارد: یکی این که از نظر بهداشتی شهر را از عفونت و مرض نجات میدهد؛ اکثر خانهها لولههای فاضلاب خود را به کوچهها و معابر راه دادهاند و اگر قرار است تبریز را به عهد اطلسیها برگردانیم، لازمهاش در قدم اول زدودن عفونتها از سطح شهر است؛ و دیگر این که با استقرار سیستم تبدیل آبهای مورد بحث به آب کشاورزی همانطور که در شهرهای عمده دنیا معمول است دشت وسیعی، فیمابین تبریز و دریاچه ارومیه، زیر کشت و فلاحت و سبزی و خرمی خواهد رفت.
حقیقت را بخاهیم مرادم عمدتا از نشر این نوشتهها تهییج و تحریک و تشویق افکار عامه به ضرورت و وجوب و فوریت اجرای طرح فاضلاب تبریز است.
پل هوایی میدان ورودی شهر:
از یادگارهای دوره خدمتم یکی هم همین پل هوایی است که منطقه شاهگلی را به تبریز متصل میسازد. خاطرهای که از این جهت دارم این است که دو سه سال قبل که در ماموریت خارج از کشور بودم جوان صاحب احساسی از فرزندان تبریز که شرکت ساختمانی سائین را به عهده داشت و این پل و همچنین تونل زیرزمینی را برای ما ساخت، چند قطعه عکس از عملیات مقدماتی پل هوایی را از باب یادآوری و اظهار محبت به حقیر فرستاد. خداوند امثال این عاشقان خدمت به تبریز را بیشتر نماید. و آنچه من در خلال اوراق پراکنده شهرداری در رابطه با این پل دارم نامهای است که به شرکت سائین نوشته شده است.
مجسمه عاشیقلار
فرزند دیگری از آذربایجان به نام بهروز حشمت که در کارخانه ماشینسازی تبریز سمتی داشت یک روز نزد من آمد و پیشنهاد کرد که مسجمهای از ترکیب خرده فلزات مصرفی در کارگاه فنی شهرداری را به عنوان عاشیق که سمبل موزیک سنتی آذربایجان و نوازنده فولکلور این مرز و بوم و یکی از راویان قصههای عاشقانه این دیار است برای نصب در محوطه باز و پرصلابت شاهگلی برای ما بسازد.
در کلامش و مجموعه بحث و بیانش استنباط هنر کردم و از ماشینسازی درخواست نمودم که وی را برای مدتی به عنوان مامور در اختیار شهرداری قرار دهد. درخواستم مورد قبول افتاد. در کارگاه شهرداری جا و مکان و امکانات و وسایل در اختیارش گذاشته شد و پس از چند ماه حاصل کارش مورد تایید هنرشناسان و صاحبنظران موسیقی آذربایجان قرار گرفت و پس از تصویب انجمن شهر و تایید استاندار مجسمه مزبور در بهترین و مرتفعترین نقطه تفرجگاه شاهگلی نصب گردید.
خاطرم هست عاشیقهای تبریز پیغام فرستادند که حاضرند در تعطیلهای هفته و یا رسمی در پای مجسمه مزبور برای مردم شهر بساطی برپا کنند و قطعاتی از موسیقی اصیل آذربایجانی را بنوازند.
مستخرجه نامه شهرداری به انجمن شهر را نیز ملاحظه میفرمایید.
مسافرت نابهنگام مادر عیال شاه:
در همان روزها از بخت بد مادر عیال شاه، که هیچوقت گذارش به آذربایجان نمیافتاد، نمیدانم به چه مناسبتی به تبریز آمد. استاندار وی را در ساعتی از حوالی غروب به شاهگلی برده بود. مشارالیها چشمش به مجسمه مزبور میافتد و از استاندار میپرسد این مجسمه مال کیست، استاندار توضیح میدهد، مادر عیال شاه اهمیتی نمیدهد منتهی نوک زبانی میگوید لباس مجسمه مانند قفقازیها است. همین یک عبارت کوتاه از زبان یک فرد برجسته درباری کافی بود که استاندار را به خیال و واهمه وادارد. فردای آن روز شنیدم استاندار معطل نشده است که شهردار را پیدا کند و از او بخواهند و مجسمه را بردارند و بلافاصله به مجردی که به استانداری برگشته راسا به مسئولین آتشنشانی شهرداری دستور میدهد که شبانه مجسمه را بردارند و سربه نیست نمایند.
بهروز حشمت پس از تحویل مجسمه برای گذراندن دورهای از طرف ماشینسازی به اتریش رفته بود. با شنیدن خبر خاتمه خدمت مجسمه محبوبش نامهای برای من نوشت و به خیال این که مجسمه در اثر انتقاد افرادی برداشته شده است عاشقانه و مظلومانه به دفاع پرداخته بود که … به خدا قسم من برای این کار بیش از یک سال به تحقیق درباره عاشیقلار در آذربایجان پرداختهام و توانستهام تمام حالتهای یک عاشیق را در لباس فولکلور آذربایجانی و حتی در طبیعیترین فیگور آواز خواندن و ساز زدن در کارم زنده نماید و امیدوارم پس از جلبنظر صاحبنظران حقیقی در مورد تاریخچه عاشیقهای آذربایجان مجسمه مزبور مجددا نصب گردد و امیدوارم این مجسمه را مردم آذربایجان از من به عنوان یک هدیه داشته باشند …
در پاسخ به نامه بهروز هیچ عذری نداشتم جز این که به عواملی که نگذاشته بودند اختیارمان با خودمان باشد ننگ و لعنت و نفرین نثار نمایم.
کمک مالی به خانواده متهم سیاسی:
ساواک تبریز کارمند معصومی را از شهرداری یکسره به زندان هدایت نمود. کارمند پاک و لایقی بود. خدایا چه قدرتی به من اعطا فرمودی که در شرایط آن روز و با وجود سلطه و سیطره ساواک چکی به خانواده کارمند مزبور فرستادم. نامه پرلطف و محبت کارمند مزبور و دعای از دل برآمدهاش را در مستخرجه نامه مورخه ۲۱/۷/۵۰ ملاحظه میفرمایید.
توصیه درگوشی یک عضو انجمن:
روزی در انجمن شهر ملول و متفکر و پریشان نشسته بودم. دولتآبادی عضو شریف و در عین حال ادیب و صاحب ذوق انجمن شهر خیلی آرام این شعر را در گوشم زمزمه فرمود:
خاطری چند اگر از تو شود شاد بس است
زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد
فهم حرکت یک ماشین آسانتر از درک حرکات قلب یک آدم است. ادبیات نوعا بچههای خود را دلسوز نسبت به انسان بار میآورد و تمرین در دلسوزی و عشق و ایثار در راه انسانها طبعا در یک ادیب این قدرت درک را میآفریند که در درون همنوعان خود بداند که چه میگذرد. صدای درد را میشنود، بوی درد را میفهمد، رنگ درد را میشناسد و بیمضایقه همدرد میشود، بل خود درد میشود.
دفاع از انسان آرزوی نویسندگان در همه اعصار و قرون بوده است.
پیام کتبی استاد شهریار:
یکی از دوستان و مریدان استاد روزی به من فرمود که استاد زمینی یا خانهای موروثی دارد که درست تفصیل قضیه در یادم نمانده است و این خانه یا زمین نیاز به گواهی شهرداری دارد. نامهای به حضور استاد بزرگوار نوشتم و ضمن آن تقاضا کردم که در دو خط طبق معمول مطلب خود را مرقوم و از شهرداری درخواست گواهی نمایند. استاد در پاسخ این پیام کتبی، به خط زیبای خود این عبارت موجز و آموزنده را برای من فرستاد:
«جود آن است که ناخواسته باشد»
این عبارت کوتاه استغنای طبع و علو همت و بینیازی استاد را به مال دنیا به اعلی درجه وضوح میرساند.
در کنگرهای که سال گذشته در دانشگاه تبریز به یاد استاد فقید عزیز برپا گردید قصد داشتم به بهانه همین عبارت کوتاه از شهریار بحثی به زبان قاصر خود از این بعد خاص در تجلیل از روح بزرگ استاد داشته باشم، فرصتی نیافتم. استاد بزرگوار با مناعت طبع خاصی که داشت و قضیه بالا نمونهای از آن است و ظهرنویسی چکهایی که ریاست جمهور و دیگران برایش فرستادند به نام جنگزدگان و جبههرفتهگان نمونه دیگری از آن طبع بلند است که در مقایسه با شعرای نامی ایران در رابطه با مال دنیا او را یک سر و گردن رفیعتر و غنیتر از قهرمانان ادبیات ایران در سکوی افتخارات شهر و مملکتمان نشانده است و حیف که از این جهات قدرش مجهول ماند.
انسان شریفی از شخصیتهای برجسته شهرمان فرمود عبارت «جود آن است که ناخواسته باشد» برگردان زیبایی از کلام مولی علی است که در نهجالبلاغه میفرماید:
«السّخاء مُا کانَ ابتداء»
شکایت علیه دولت:
دولت در رژیم گذشته شهرداریها را مطلقا ارزشی قایل نبود، علیالخصوص شهرداری تبریز را و من این را صدها دلیل بر صحتش دارم. مقام شهردار را نیز نه دولت و نه استانداریها به حساب نمیآوردند. هنوز هم که هنوز است در نظر وزارت کشور و در نظر بعضی از استانداریها شهرداری، ادارهای از ادارات استانداری و شهردار کارمندی از کارمندان استانداری است و ادا و اطوارهایی از قبیل انجمنهای دموکراتیک که صرفا نمایشاتی به خاطر افکار عمومی جهان بود هرگز این رابطه سخیف استانداری و شهرداری را به هم نزد.
در جلسه انجمن شهر در مهر ماه ۵۶ ضمن درددلی که با اعضای انجمن شهر داشتم که براستی رنگ فریاد داشت، خوب یادم است به صدای رسا که مخبرین جراید نیز بشنوند گفتم دولت هر چند روز یک بار بازرس از تهران میفرستد که به امور شهرداریها رسیدگی نماید. یک بار نیز بازرسی بیاید که به شکایت شهرداری علیه دولت رسیدگی نماید (کیهان ۱۳ مهرماه ۵۶) گفتم شهرداری تبریز از دولت خمس و زکات نمیخواهد بلکه حقوق حقه خود را که دولت غصب کرده است میخواهد (اطلاعات ۱۸ مهرماه ۵۶).
شایعات در کیهان:
متاسفم که این خاطرهها نظم و نسق منطقی با هم ندارند. اشکالی هم در آن نمیبینم زیرا خود تنوع و گوناگونی مطالب خواننده را نمیگذارد از خواندن کسل شود.
در کیهان ۱۷ مرداد ۵۶ به بازار شایعات اشاره شده است که قسمتی از آن به شرح زیر است:
« … بازار شایعات گرم است، استاندار سناتور میشود، معاون استاندار معاون وزارتخانهای میگردد، فرماندار تبریز فرماندار مشهد میشود، تکلیف دکتر وارسته شهردار تبریز هم روشن است … »
به مصداق الکِنایهُ اَبلغُ مِنَ التَصریح میتوان حدس زد که جو حاکم چه موضعی در رابطه با وارسته مظلوم داشته است.
سمینار شهرداران در اصفهان:
در آذرماه ۵۵ سمیناری برای شهرداران مملکت در اصفهان تشکیل یافت. نخست وزیر و اغلب وزرا نیز شرکت داشتند.
معاون وزیر کشور در تشریح مزورانه و شعارگونه خدمات وزارت کشور به نفع شهرداریهای کشور داد سخن داد که غالبا برخلاف واقع بود، تبلیغات تو خالی بود. اجازه صحبت گرفتم و لابد توقع داشتند که قربان و صدقه وزارت کشور بروم که شهرداریها را خوب حمایت میکند. نفع شخصیام نیز ایجاب میکرد که از وزارت کشور تعریف بنمایم؛ آخر وزارت کشور تقریبا همه کاره مملکت بود، منتظرالوکالهها چشم به این وزارت دوخته بودند، هر کس هوس شهردار شدن، فرماندار شدن، استاندار شدن را داشت چشم به این وزارت میدوخت. هر کس میخواست به دستگاه نزدیک شود، بهترین راه نفوذ از طریق وزارت کشور بود. به هر حال دیوانگی محض بود آدم چنین دستگاهی را مورد حمله و تعرض قرار دهد و من این دیوانگی را کردم. بازهم باید بگویم خداوند قدرت داد که به همه مزایایی که وزارت کشور ممکن بود در پیشرفت زندگیام داشته باشد علیه وزارت کشور و علیه دولت شدیدا اعلام شکایت و حتی به اصطلاح قانونیتر اعلام جرم نمایم.
گفتم وزارت کشور علیرغم ادعاهایش عوارض حقه تبریز را نگه داشته و به صاحب حق رد نمیکند (یعنی خیانت در امانت).
در خطاب به معاون وزارت کشور که حضور داشت گفتم آقای معاون وزیر کشور، شما خود را عقل کل میدانید در حالی که در مملکت و در گوشه و کنار شهرها از شما صالحتر و فهمیدهتر زیاد هستند.
گفتم وزارت کشور مسئول عقبماندگی تبریز است.
گفتم شما حق ما شهرداریها را میخورید.
گفتم ما نیازی به کمک شما نداریم؛ حق ما را بدهید، ما به شما کمک خواهیم کرد.
کیهان ۲۲ آذر ۵۵ خلاصهای از این بیان مطالب را نوشته است که مستخرجهای از آن ضمیمه این نوشته است.
این سمینار مال ایامی است که غصههای تبریز در دلم بار شده بود. رژیم ظالم، تبریز را هرگز به چشم یک شهر عمده مملکت تحویل نمیگرفت. به خدا هیچ روزنه امیدی همسنگ عظمت شهر، وجود نداشت و لذا منفجر شدن برای من یک حالت طبیعی بود.
برای اسلاف بزرگ ما کار کردن آسانتر از ما بود. آنها با اجتماعی زندگی میکردند که با کندی بسیار تغییر مییافت اما زمان ما زمان شتاب است. ضرورتها را امروز اگر پاسخ ندهیم، فردا دیر شده است. در چنین شرایطی وزارت کشور نه تنها خود برای تبریز هیچچیز نمیداد و به دیگران پنهان و آشکار میداد، پول ما را ضبط میکرد، استاندار نالایق به ما تحمیل میکرد و صدها از این قبیل ظلمها و بیعدالتیها که ای کاش همه حرفهایم را در سمینار ضبط میکردم که آنچه در مطبوعات به شرح فوق منعکس گردید جزء ناچیزی از حرفهای پردرد و پردودم بود.
پاسخ تماشائی وزارت کشور:
معاون وزارت کشور طی ۳۲/۳/۲۴۹۸۸-۲۰/۱۰/۵۵ در خطاب به استانداری آذربایجان شرقی به جریان مطالب در سمینار اشاره و به جای این که ایرادات اینجانب را مستدلا رد نماید محکمترین پاسخی که به من داده است این است که شهردار تبریز اخیرا نامهای به وزارت کشور نوشته و برخلاف دستور دولت از هر دو طرف کاغذ (هر دو روی نامه) استفاده نکرده است (آن روزها دولت با استفاده از ژست شاه که در مجلس شورای ملی در ضمن افتتاح مجلس از هر دو طرف کاغذ استفاده کرده بود که بگوید در مملکت میخواهیم صرفهجویی در کاغذ شود، بخشنامه کرده بود که در وزارتخانهها از هر دو روی اوراق سفید استفاده شود.)
در نامه مزبور صریحا اشاره شده است و وزارت کشور آشکارا تایید نموده است که شهردار تبریز وزارت کشور را مسئول عقبماندگی تبریز میداند.
یادداشت خصوصی به خانم آزادی:
خانم آزادی مسئول امور مالی شهرداریها در وزارت کشور بود که در همان سمینار گزارشها را مشارالیها از طرف وزارت کشور میخواندند. مستخرجه یادداشتی را که به ایشان فرستادم پایانبخش این بخش قرار میدهم. (این نامه متضمن درددلی است که به یک بار خواندنش میارزد.)
خدمت به ورزش:
انشاءا… تعبیر نشود که قصد خودستایی دارم؛ در صفحات اول این نوشته قول دادهام و سوگند یاد کردهام که قصد خودستایی از بیان این مطالب ندارم بلکه قصد این را دارم که به فرزندان عزیز شهرم بگویم که خدمت را در هر شرایطی میشود کرد. قصد این را دارم بگویم که خداوند اگر صفا و صداقت و خلوص در باطن یک خدمتگزار ببیند او را در خدمات اجتماعی توفیق میبخشد ولو زمین و زمان با وی خصم باشد.
الف: اظهارنظر صاحبنظران ورزش:
بریدهای از روزنامه ورزشی ۳ مرداد ۵۶ گوشهای از خدمات اجتماعی حقیر در رابطه با ورزش در تبریز را ارائه میدهد.
ب: زمین ورزش در اختیار مدرسه دکتر محسنی:
به دلالت نوشتهای که تصویر آن همراه است قطعه زمینی برای ورزش در اختیار مدرسه دکتر محسنی گذاشته شده است.
ج: زمین برای استخر سرپوشیده:
که شرح آن قبلا آمده بود.
د: ۱۰ قطعه زمین فوتبال در ۱۰ نقطه شهر:
انجمن شهر بنابه پیشنهاد شهرداری تبریز طی شماره ۱۳۰۸ مورخ ۲۰/۶/۵۶ تصویب نمود که در ۱۰ نقطه شهر ۱۰ قطعه زمین جهت ورزش فوتبال تهیه گردد. افسوس که عمر خدمتی وفا نکرد و دو ماه بعد از آن تاریخ از شهرداری خداحافظی کردم.
هـ. نامه فدراسیون فوتبال ایران:
نامه مزبور به شماره ۴۴۵۵ مورخ ۲۸/۹/۵۶ را به شرح زیر ملاحظه میفرمایید.
فوتبال را از همه ورزشها بیشتر دوست میداشتم و دارم؛ بنابراین خدمت به فوتبال کمی هم به انگیزه تمایلات شخصیام بود. و بعلاوه فوتبال در مقایسه با سایر ورزشها از نظر وجود طرفداران عظیم در سطح مملکت و تبریز در راس همه ورزشها است زیرا در همه چیز ملاک و معیار باید خواست اکثریت مردم باشد یعنی چیزی را که اکثریت میخواهد، باید تقدم قائل شد نسبت به آنچه اقلیت میخواهد و گسترش وسایل و امکانات فوتبال به این دلیل باید در راس سایر ورزشها قرار گیرد.
زمین برای تلویزیون و یک درددل:
تلویزیون که برای تمام مملکت به هزینه دولت تاسیس یافته است، آیا باور میکنید که در تبریز گفتند که دولت به شرطی ایستگاه تلویزیون را به تبریز میآورد که شهرداری تبریز زمین در اختیار تلویزیون بگذارد؟ و آیا باور میکنید که همین تشکیلات تلویزیون مرکز تبریز در قله یکی از تپههای مجاور دانشگاه در زمینی استقرار یافته است که شهرداری آن را از مالکین ابتیاع و در اختیار تلویزیون گذاشته است؟ و آیا به این دلیل و صدها دلیل دیگر با من موافق هستید که رژیم سابق تبریز را یک فرزند ناتنی خود میدانست؟
از میان مالکین متعدد اراضی موردنظر تلویزیون که شهرداری خرید و در اختیار تلویزیون قرار داد تا ساختمان اداره مرکزی تلویزیون تبریز در آن بنا گردد، یک افسر شهربانی بود که نامش اینک در یادم نیست. رئیس شهربانی میاندوآب بود. خدایا، چه تلگرافها، چه نامهها، چه شکایتها که تقریبا هر روز از آن افسر شهربانی به دستم میرسید و این حرکات ادامه داشت تا طلب خود را دریافت نمود. فکرش را بکنید، پول برای پرداخت اجرت کارگران و حقوق کارمندان شهرداری به زحمت فراهم میکردیم، آنگاه رژیم بیانصاف هزینه ابتیاع زمین برای تلویزیون را هم به شهرداری بدبخت تبریز تحمیل میکرد.
رژیم سابق و تبریز:
من رسما میگویم که در آن رژیم هیچ توجهی به تبریز نشده است و هر کاری شده کم و بیش به همت فرزندان خود تبریز بوده است. شما خیال میکنید همین ماشینسازی و تراکتورسازی را دولت اساسا به تصمیم خود در تبریز مستقر ساخت؟ نه، هرگز. این صنایع سنگین حاصل کوشش مستمر مهندس توکلی فرزند خوب تبریز و تلاش و فریاد گروهی از فرزندان برخاسته از تودههای مردم تبریز به سرپرستی و پیشاهنگی آقای حمید ملازاده بود که در آن روزها نمایندگی کیهان را در اختیار داشت و دولت را براستی ناچار ساخت که این صنایع را به تبریز بیاورد.
آری تلویزیون وقتی خواست به تبریز بیاید شرط از طرف دولت این بود که زمین آن را باید شهرداری تبریز در اختیار تلویزیون بگذارد. کرورها پول نفله میشد ولی نامردها نمیخواستند چیزی برای تبریز خرج کنند.
من رسما میگویم آن رژیم لااقل در رابطه با تبریز هیچ خاطره خوب به یادماندنی در ذهنها ندارد. کارمان گدایی بود، التماس بود، اگر چیزی برای تبریز میخواستیم.
خاطره دیگری از تلویزیون و شکایت به کارتر رئیس جمهور آمریکا:
خاطره دیگری در رابطه با تلویزیون مربوط به سال ۱۳۵۵ است. تلویزیون قصد داشت به تشکیلات خود گسترش دهد و موسسات آموزشی در حد ایدهآل برای تبریز به وجود آورد. برای من که براستی عاشق تبریز بودم این قبیل وعدهها حکم استارت را داشت و روحم را تکان میداد.
در این قبیل وعدهها که ادارات دولتی طرحی را برای تبریز وعده میدادند دایه مهربانتر از مادر میشدم و از فردا به جای اینکه مسئول آن اداره قضیه را تعقیب نماید من او را تعقیب میکردم که وعده چه شد.
رئیس تلویزیون تبریز که مرد شریفی بود میگفت اگر شهرداری به قیمت عادله اراضی مجاور بلوار دانشگاه متصل به خیابان تلویزیون را برای ما و به خرج تلویزیون خریداری نماید، میتوانیم طرح ایدهآل را در آنجا پیاده نماییم. قطعات زمین مزبور تصادفا معلوم گردید که متعلق به چند نفر منجمله یکی از دوستان قدیمی من بود که اینک مقیم ینگه دنیا است. با شتاب دست به کار گردیدم و مجوز انجمن را به شماره ۲۲۴۵۸ مورخ ۱۷/۶/۵۵ خواستار شدم.
اخطارها به مالکین ابلاغ شد و دوست مقیم امریکایی من نه تنها جواب منفی داد و عدم رضایت خود را برای تملیک شهرداری اعلام کرد، شروع کرد به انواع نامهپراکنیها علیه استاندار، علیه شهردار، علیه سرپرست تلویزیون ایران و حتی به کارتر رئیس جمهور آمریکا شکایت کرده بود که دولت ایران حق یکی از اتباع وی را دارد ضایع میکند (شاکی با داشتن حق اقامت در آمریکا خود را ذیحق در این شکایت میدانست).
گسترش این شکایات مهندس قطبی سرپرست تلویزیون ایران را که در اوایل وقعی به آنها نمینهاد طوری تحت تاثیر قرار داد که از اجرای طرح صرفنظر کرد و دستور داد تلویزیون تبریز قضیه را بلااقدام رها نماید.
دوست من که در لفظ و کلام همیشه خود را وطنپرست و تبریزدوست معرفی کرده است و بعضا دیدهام که احساساتش با ریزش اشک توام است، در عمل معلوم گردید که منعفت شخصی خود را بیش از تبریز دوست دارد و افسوس که غالب روشنفکران ما نیز این طور بودهاند. به هر حال طرح جالبی به جهت فوق بلااجرا ماند.
ای کاش بتوانیم تصویری زندهتر، قویتر، غنیتر و صادقانهتر از چهره روشنفکران مملکتمان ارائه نماییم. این کار از این بنده حقیر ساخته نیست ولی نیاز این کار را خوب میتوان درک کرد. روشنفکران ما آنگونه که هستند و آنگونه که باید باشند. ای کاش کنگرهای، سمیناری، کنفرانسی برای همین یک مسئله مهم مملکتی تشکیل گردد.
در یکی از مراسمهای انتخاب شهردار که انجمن شهر مرا انتخاب کرد، در صورتجلسه انجمن چنین قید شده بود که «… انجمن به اکثریت آرا وارسته را انتخاب کرد البته داوطلب دیگری بجز وارسته وجود نداشت … »
همه این مقولات به نقش روشنفکران در رابطه با مشکلات مملکت ما ربط دارد و باید به آن اندیشید. بیایید روشنفکر مملکتمان را بیهیچ تزئین و آرایشی، بیهرگونه توجه به ادعاهایش دستچین کنیم و گوهرها را از سنگریزهها جدا سازیم. روشنفکر زیاد حرف میزند، زیاد انتقاد میکند اما به نیاز مملکتش بسیار کم پاسخ میدهد.
مقبرهالشعرا:
در مقبرهالشعرا نیز که اینک خوابگاه ابدی استاد شهریار عزیز، و سایر سرایندگان بزرگ ملی ایران است، باز شهرداری تبریز سهمی دارد و از ملاحظه نامه شماره ۱۶۲۰ مورخ ۱۹/۸/۵۴ آقای قدس نخعی رئیس وقت انجمن آثار ملی نحوه سرمایهگذاری شهرداری را تشخیص خواهید داد.
خرید خانههای اطراف و آماده نمودن فضای سبز عموما به عهده شهرداری بوده است.
هتل اینترناشنال تبریز:
هتل تبریز:
زمین این هتل به کمک شهرداری یعنی با استفاده از قانون تملک اراضی وسیله شهرداری تحصیل گردیده است که آبرویی است برای شهر:
تبریز از بس مورد بیتوجهی دولت بود حتی در احداث هتل نیز این بیتوجهی مشهود است. در اصفهان مهمانسرای شاه عباسی را با آن جلال و جبروت و عظمت و شکوه دولت ساخته است، یعنی شرکت بیمه ایران که یک سازمان دولتی است آن را احداث کرده است و در سمینار اصفهان که ذکرش در قبل گذشت همین را هم به رخ دولت در مقایسه با تبریز کشیدم.
هتل تبریز (اینترناشنال) اگرچه به خرج صاحب و مالک و بانی آن ولی با استفاده از قانون تملک شهرداری که مورد استفاده برای نیازهای عمومی و شهری است به کمک شهرداری احداث گردیده است.
و اما یک افسوس در رابطه با هتل تبریز:
هتل که ساخته شد و افتتاح گردید من دیدم در سمت جنوبی هتل باغ بزرگی که به باغ پناهی معروف بود حی و حاضر بهترین منظر و بهترین چشمانداز برای ساکنین هتل است و مانند سایر باغات تبریز به شرح افسوسی که به آن اشاره کردهام، مطمئن بودم که این باغ بالاخره یک روز قطعه قطعه شده و در خانهسازی مورد استفاده قرار خواهد گرفت،کما اینکه شده است، دست به دامن مدیران هتل، که هنوز هم خدا را شکر زنده هستند، شدم که بیایند به قیمت قانونی شهرداری این باغ را ابتیاع و برای هتل برای ابد نگه دارند و مدیران این کار را نکردند.
مستخرجهای از نامه شماره ۱۹۳۲۴ مورخ ۱۴/۵/۵۵ هتل، خطاب به شهرداری از واقعیتی نیز حکایت میکند و آن اینکه شهرداری در این قبیل مسایل چنان عاشق کمک و همکاری با صاحبان سرمایه در رابطه با نیازهای شهری بوده است که صاحب سرمایه نوعی لحن آمرانه در نامه خود خطاب به شهرداری دارد.
این لحن آمرانه را کارمندان صالح و شایستهای نیز که در خدمت به شهر ذرهای مضایقه نداشتند نسبت به من داشتند، ارباب رجوع نیز داشت، مطبوعات هم داشتند و من این شیوه را بینی و بینا… رواج میدادم اگرچه موافق طبع رژیم نبود زیرا رژیم همه مملکت را یکپارچه مطیع و منقاد میخواست. در کشورهای استبدادی امر از بالا به پایین است و از پایین به بالا هرگز.
طرح چهارراه منصور:
طرحی برای توسعه این چهارراه داشتیم که یکی از دوستان که به نحوی نفوذ در شهرداری داشت اصرار میورزید که طرح با تغییراتی مطابق نظری که او داشت اجرا گردد. چنین طرحی را که صرفا به خاطر منافع وی بود نمیتوانستم اجرا کنم و اقرار مینمایم که از اجرای طرح صرفنظر کردم، زیرا اگر طرح شهرداری را اجرا میکردم دوست مزبور میرنجید و اگر طرح مورد دلخواه وی را اجرا میکردم وجدانم میرنجید و یا بهتر بگویم خدا میرنجید و از بس مخالف در بین متنفذین شهر زیاد داشتم، گفتم عجالتا این یکی را به جمع آنها اضافه نکنم و از اجرای طرح منصرف شدم.
اینجا دارم به ضعف خود اقرار مینمایم. چه کنم سختی از پس سختی، مشکل از پس مشکل، کارشکنی از پس کارشکنی بیچارهام کرده بود و چنین ضعفهایی را در زیر شعاع چنان معرکهای باید قضاوت کرد نه جدا از آنها.
در رابطه با متنفذان شهر:
اصولا متنفذین شهری را تا آنجا که میتوانستم، در مقابلشان میایستادم و تن به اجرای درخواستهای غیرعادلانهشان نمیدادم و نقل قولی از من در آیندگان مورخ ۱۸/۱۱/۵۴: «شهردار تبریز: تبریز امروز متعلق به عده معدودی متنفذ شهری نیست» به شهادت خدای واحد عین مرامم بود و در حد جهاد با متنفذین چه آشکار و چه پنهانی مبارزه میکردم.
خوش و بش با همه داشتیم ولی عملا به آنکه به ناحق میخواست ارادهاش را به کرسی بنشاند روی موافق نشان نمیدادم و به هر تدبیر و حیله و اسبابی که ممکن بود از اجرای خواسته ناحق دوستان و قدرتمندان و مخصوصا اعمال نفوذکنندگان حرفهای طفره میرفتم.
درخواست یک دوست دیگر:
یکی از دوستان بسیار عزیز مدعی بود که قطعه زمین موجود در جوار زمین وی متعلق به وی است و خیلی هم حرارت در این مورد به خرج میداد و درخواست تفکیک آن را به نفع خود داشت. جوابم به دوست به شرح نامه شماره ۲۷۳۷۹ مورخ ۷/۷/۵۵ که تصویرش را ملاحظه میفرمایید و نام دوست را عمدا حذف کردهام، نمونهای است از برخوردم با دوستان و عزیزان در رابطه با منافع شهر.
در اینجا ضرور مینماید به فرزندانم که این نوشته اصولا خطاب به آنها است این نکته را تاکید گوشزد نمایم که بدی و خوبی یک امر اعتباری و از امیال حقیر و ناچیز ما منتزع است. آنچه را که میل و هوس روزمرهام آن را خوب میداند ای بسا در مطابقت با هدفی که در زندگی داریم بد باشد و آنچه را که بد میداند خوب باشد.
نامه شدیداللحن کانون وکلای آذربایجان:
قبل از اینکه به شهرداری انتخاب شوم وکیل دادگستری بودم و به مصداق «اَهل البیت اَدری مافی البّیت» نیک آگاه بودم که وکلای دادگستری توان پرداخت عوارض به نفع شهر را دارند و لذا به پیشنهاد شهرداری انجمن شهر تصویب نمود که وکلای دادگستری مبلغی سالانه به نفع شهر بپردازند.
کانون وکلای دادگستری آذربایجان نسبت به این تصویب نامه چنان اعتراض شدید و غلیظی خطاب به وزارت کشور، و رونوشت به استاندار، فرستاد که پاک مبهوت گردیدم. جملاتی از اعتراضیه کانون وکلا به شماره ۱۰۱۳ مورخ ۷/۶/۵۰ و نامه انعکاسی آن از استانداری به شهرداری تبریز به شماره ۲۶۴۹۵ مورخ ۱۳/۶/۵۰ به شرح زیر است:
انجمن شهر برای اولین بار در تبریز عوارضی برای صنوفی از جمله وکلای دادگستری تصویب کرده است.
وضع این عوارض با اصول و منطق سازگار نیست.
در وضع این عوارض عدل و انصاف هم رعایت نشده است.
کلیه وکلای دادگستری شدیدا با این عوارض مخالف هستند.
شهرداری تبریز مگر از این حیث مقام و رتبه اول را در ایران احراز نماید. تصویرنامه کانون وکلا پیوست است. میبینید لحن طعن و ریشخند را؟
با این حرکت گروه متشکل دیگری از اقشار جامعه به نام کانون وکلا و شخصیت برجستهای به عنوان رئیس این گروه به خیل عظیم مخالفین شهردار ملحق گردید. اساسا این نوشته آئینه تمامنمایی از چهره واقعی شهرمان و مملکتمان است، و واقعا شهردار شدن در تبریز آن روز شهامت میخواست زیرا همانطور که میبینید، به معنی در افتادن با همه اقشار بود.
مجله ماهانه به نام «مردم و شهرداری تبریز»:
این مجله که تصویر جلد آن را ملاحظه میفرمایید و همه ماهه مرتبا و منظما منتشر میگردید، با تمام شجاعت و صراحت وسیلهای برای صحبت با مردم بود. مجله تبلیغاتی نبود؛ پیشرفتها آنچه حقیقت داشت در آن منعکس میشد؛ نقصها، کمبودها، عیبها به صراحت در آن درج میگردید. انتقادها، خواه آنها که به صورت مکتوب به من میرسید و خواه از زبان مردم میشنیدم دقیقا در مجله چاپ میشد و اگر جوابی داشت به آنها میدادم و یا تسلیم انتقاد میشدم. نمونه یکی از انتقادها عینا در ذیل میآید:
از مجله مردم و شهرداری تبریز
شماره ۱۴ شهریور ماه ۵۵ صفحه ۳۱
متن انتقاد به شکل مقابل در صدر صفحه (۳۱) چاپ گردیده است:
… مطلب بسیار جالب که در روزنامه بود داخل محدوده کردن شهرک ولیعهد و دفاع جانانه آن جناب …
دفاع از یک سرمایهدار… آقای شهردار این اظهارات نمک به جراحات پاشیدن است لااقل سکوت میکردید. شما که امروز قادر به برداشتن زبالههای جلو بازار نیستید، فردا چگونه از انجام خدمات این شهرک برخواهید آمد. با کدام پرسنل با کدام اعتبار، و کدام وسائل.
از یک نماینده مجلس
(نقطهچینها متن خود نامه است و چیزی به جای آنها نوشته نشده است ولی نام نماینده حذف شده است.)
متن پاسخ مندرج در همان شماره:
دوست عزیز: در خاطر مبارک حتما هست که در دوره قبل یعنی پنج سال قبل که من باز شهردار بودم با ایجاد کوی ولیعهد شدیدا مخالف بودم برای اینکه طرح جامع اجازه نمیداد ولی اینک که مجددا آمدهام طرح جامع و شورای عالی شهرسازی، کوی ولیعهد را داخل محدوده شهر کرده است و من تعجب میکنم از همه آنهایی که میگویند شهردار و انجمن شهر کوی ولیعهد را داخل محدوده کرد. این جواب قانونی مسئله.
و اما دفاع از یک سرمایهدار و زباله مقابل بازار و این قبیل بیان احساسات:
یک شهردار هر نوع احساسی دارد به جای خود محفوظ ولی مسئولیت شهری را که قبول کرد حتما باید یک قسمت از هدفهایش دفاع از سرمایهداری باشد که به نحوی برای شهر ایجاد کوی و برزن و مسکن و ایجاد شهرک به قول شما مینماید.
سعدیا دور نیکنامی رفت
نوبت عاشقی است یک چندی
بگذارید مرا مدافع سرمایهدار لقب دهند، کوی ولیعهد مایه آبرویی برای شهر ما شده است و شما میدانید که همین شهردار در جای دیگر ساختمان ۱۰ میلیون تومانی سرمایهدار دیگری را خراب کرد. به قول ما تبریزیها پرندهای هست که گوشتش را میخورند و پرندهای هست که به آن گوشت میخورانند.
و اما زبالههای مقابل بازار، به خدا دوست عزیز، بازار تهران از تبریز کثیفتر است و این را هم بدانید که نه زباله، نه پرسنل، و نه هیچ عامل دیگر جلوی گسترش شهر را نمیتواند بگیرد، با این افزایش جمعیت و اتومبیل و نیاز شدید مسکن، کوی ولیعهدها اگر به وجود نیاید، شهر منفجر میشود.
اینجا متن پاسخ تمام است و بازبرمیگردم به فرزندان تبریزم:
ای فرزند عزیز: بدوا باید باطن صاف و بیآلایش داشته باشی. خداوند این باطن صاف بیآلایش را خیلی دوست دارد. این باطن صاف همانطور که در مقدمه این نوشته، مذکور افتاد تنها وسیلهای است که دست با قدرت خداوندی را در پشت خود لمس نمایی و با این تجهیز وارد معرکه جنگ با مشکلات گردی، این دست خداوندی اگر نباشد، هیچ توفیقی نخواهی یافت ولو رستم دوران باشی.
وقتی این چنین با باطن صاف و خالص بیهرگونه ریا و تزویر و آلودگی وارد گود اجتماعی گردیدی یک مقدار خودت هستی و مقدار بیشتر خدا هستی و کارهایی که میکنی، حرفهایی که میزنی که متناسب با جثه ضعیف انسانیات نیست، مصلحتهایی را که تشخیص میدهی که زیاد موافق زمان نیست ولی مطابق با مصلحت جامعه و نسلهای آینده است، عدالت خداوندی معنایش اینها است. یک ذره باطن صاف و بیآلایش، یک نوک سوزن نیت خیر به نفع مردم در باطنت میبیند، یک دنیا قدرت، یک دریا حسن تشخیص، یک اقیانوس جسارت و شجاعت به تو میبخشد.
مسایل مالی و استخدامی و ایجاد سیستم مالی مطلوب:
همه چیز بسته به حسن نیت است وقتی که دستگاهی دربهایش به افراد وابسته به منابع قدرت و فاقد هرگونه صلاحیت بسته بود و عملا نشان داد که دستگاه طالب افراد با استعداد است و استخدام تابع قاعده منحوس «روابط» نیست، قهرا چهرههای بااستعداد و با حسابداری و حسابرسی و سازماندهی مالی پیدا شد و سیستمی داد که براستی نظیر آن در هیچیک از شهرداریهای مملکت نبود و من اگر اسم این شخص و سایر افراد باصلاحیت را در این نوشته نمیبرم صرفا به خاطر این است که میترسم مبادا نام یکی از آنها ولو در سطوح پایین از قلم افتاده باشد و من حقی را ضایع کرده باشم.
کوتاه سخن، دستگاه شهرداری را سالهای سال بود که عوامل و نمایندگان قدرتها و متنفذین محلی و مملکتی میگردانیدند که غالب آنها بتدریج کنار رفتند و به جانشینی آنها در پستهای معاونت، ریاست دوایر، مشاورت اعم از حقوقی و مالی، نظارت، کارمندی مهندسی فنی و اداری و حتی کارگری چهرههای براستی برجسته و خوب و سالمی استخدام شدند که در استخدام این افراد شهدا… احدی مداخله نداشت و افسوس که نمیتوانم از آنها نام ببرم زیرا میترسم نام یکی از قلم بیفتد.
لزوم استفاده سیستماتیک از دانشگاه تبریز:
طی نامه شماره ۲۳۴۶۲ مورخ ۲۲/۶/۵۴ از دانشگاه تبریز درخواست همکاری برمبنای یک سیستم شد که متن نامه به شرح تصویر شماره ۱۰۰ بیانگر مقصود است. مقداری از این سیستم عملا پیاده گردید ولی عمدتا دانشگاه را علاقهمند در این مایهها ندیدم و متاثر شدم و اظهارنظرم در روزنامه کیهان ۳۱/۲/۵۶ مبنی بر اینکه «دانشگاه آذربایجان در رابطه با مردم احساس وظیفه نمیکند» ناشی از این تاثر است.
رئیس وقت دانشگاه مرد محترمی بود. از این اظهارنظر من رنجید که امیدوارم این رنجش خاطر امروز فراموشش شده باشد و حضورشان توضیح دادم فرد هر قدر هم خوب و توانا و مدبر باشد کل سیستم یک مجموعه را نمیتواند عوض کند که منظورم تاثیر نظام حاکم در روند کار دانشگاه بود و تنها باید به اثربخشی خلوص کار خود در محدوده معینی امیدوار باشد.
هدیه کریستال شهرداری «برنو»:
در سفری که در ۱۳۵۰ به دعوت شهرداری «برنو» به چکسلواکی به عنوان شهردار تبریز داشتم یک گلدان بزرگ کریستال که روی آن عبارت (تبریز- ۱۹۷۱- برنو) حک شده بود به من هدیه شد. قاعدتا به شخص شهردار هدیه شده بود و میتوانستم برای خود نگه دارم ولی فکر کردم اگر در شهرداری باشد برای همیشه خواهد ماند و آن را با اطلاع انجمن شهر و با تشریفات خاص تقدیم شهر کردم و امیدوارم تا حال از آن محافظت لازم به عمل آمده باشد که کریستال بسیار بزرگ و باارزشی بود.
در این سفر و برای این بازدید، از شهردار اصفهان هم دعوت به عمل آمده بود. شهردار اصفهان افسر ارتشی بود و ترسید دعوت یک کشور کمونیستی را قبول نماید. شاید هم عذر دیگر داشت ولی من اینطور حدس زدم.
استفاده از اراضی که در سطح شهر بدون مصرف ماندهاند:
در شرایطی که در مملکت زمین و بورس زمین و نقش لعنتی آن در زراندوزی اقویا کولاک میکرد به متن آگهی شماره ۳۳۴۰۹ مورخ ۱۷/۷/۵۴ توجه فرمایید که چگونه با این جثه ناتوان و بدون هرگونه استمزاج قبلی از مقامات مملکتی به یک انقلاب ارضی مبادرت ورزیدهام. اینها عمدتا جلوههایی از عنایت خداوندی است که به عبد ناتوان خود هر وقت بخواهد میبخشد.
قبول دارم این سبک نوشتن زیاد رایج نیست که آدم خود تعریف از خود نماید و رواج بر این جاری است که دیگری این کار را برای آدم انجام دهد ولی من با تیم کار نکردهام و همانطور که در صفحات پیش اشاره کردم دوستی و رفیقی برای خود باقی نگذاشتهام که برای من و به خاطر من کتابی و دفتری را سیاه کند. بگذارید این راه هم باز شود تا آنهایی که در زندگی مظلومانه و تنها، خدمتی را به عهده میگیرند بتوانند خود از خود تعریف نمایند تا حاصل کار خالصشان در هر حال در جایی ثبت گردد.
اشتراک همه مردم شهر در منافع شهر:
نامهای حضور جناب آقای علیاصغر مدرس از فضلای محترم و جلیلالقدر و حقوقدان بینظیر شهرمان و شخصیتی که در تنها انتخابات آزاد و دوران قبل از انقلاب در زمان شادروان دکتر محمد مصدق نفر اول تبریز بودند به شماره ۵۴۷۹-۳۱/۱/۵۵ مرقوم افتاد و در آن از حضور مبارکشان خواستم اولا سمت مشاور حقوقی شهرداری را قبول فرمایند، ثانیا شهرداری را در تنظیم و تهیه شرکت نامهای که به موجب آن مالکین هر منطقه از شهر در منافع طرحهای سودآوری که در آن منطقه با شرکت شهرداری و مالکین به وجود میآید سهیم گردند، کمک فرمایند. در ساختمان پاساژها و تاسیسات تجاری سودآور چرا فقط عایدی سرشار متوجه شخص یا اشخاص معین گردد؟ همه مالکین که در آن منطقه ملکشان زیر این قبیل طرحها رفته است نسبت به سهم در سود حاصله با شهرداری شریک شوند.
این مرد شریف شهر (علی اصغر مدرس) که همیشه از سخنش و حضورش لذت میبرم در این روزگار که یکی هزار جهد میکند که از خود چیزی بنماید و یکی به صد حیلت خود را پنهان میسازد و معظمله از جمله معدود انسانهایی است که خود را به صد حیلت پنهان میسازد، امیدوارم نرنجد از این چند کلمهای که دربارهاش نوشتم.
من عضو رسمی وزارت مسکن بودم:
من عضو رسمی وزارت مسکن بودم و در سازمان مسکن پست ثابت سازمانی داشتم که انجمن شهر تبریز مرا به عنوان شهردار انتخاب کرد، بنابراین پس از خاتمه دوره شهرداری حق داشتم که به وزارت مسکن برگردم. از تو خواننده عزیز میپرسم آیا در چنین شرایطی معقول است که به وزارت مسکن و معادن وزارت مسکن از ناحیه شهردار تبریز حملات و اتهامات زیر به عمل آید؟
۱- نامه شماره ۱۲۰م- ۳/۱۰/۵۶ شهردار به استاندار: این که فرمودهاید بنابه توصیه آقای بهرون معاون وزارت مسکن و شهرسازی چند نفر را از کار برکنار نمایم صلاحیت این افراد را شهردار تبریز باید تایید نماید که کرده است نه آقای بهرون.
۲- نامه شماره ۳۰۶۳۴-۲۷/۹/۵۶ به استاندار:
وزارت مسکن حق شهرداریها را غصب کرده است.
وزارت مسکن حق نداشته است درباره طرح جامع تبریز با سازمان مرجان قرارداد ببندد، این قرارداد را شهرداری تبریز باید میبست.
در اثر همین رفتار غیرمعقول (از نظر عرف) بود که از شهرداری که کنار رفتم و خواستم به وزارت مسکن برگردم وزارت مزبور از ارجاع هرگونه شغل به من خودداری کرد و حتی کارمندی مرا هم قبول نداشت و هنوز هم ندارد.
سخن آخر:
من این نوشته را در رابطه با تبریز و در خدمت به تبریز با شواهد دیگری از ارقام و اعداد و قیچی جراید به شرح زیر به پایان میرسانم و بازهم میگویم خدا به من قدرت داد که نقش یک خادم دلسوز جامعه خود را ایفا نمایم:
نامه شماره ۱۷۱/م۲۴/۱۲/۵۴ به آقای استاندار: با بودجه ضعیف شهرداری انصاف نیست بعضی از هزینههای استانداری به شهرداری تحمیل شود.
نامه شماره ۱۶۶۶۸-۴/۵/۵۵ به آقای استاندار: آیا ضوابط طرح جامع و فضای سبز فقط درباره پیرزنها و افراد ناتوان باید اجرا شود؟
کیهان ۳۰/۸/۵۵ از قول شهردار تبریز: انجمن شهر در کار شهرداری دخالت بیجا میکند.
آیندگان ۱/۹/۵۵ از قول شهردار تبریز: در کارهایی که شهردار باید انجام دهد هیچکس نباید مداخله نماید.
اطلاعات ۲۴/۹/۵۵ از قول شهردار تبریز: وزارت کشور لازم نیست به ما کمک کند، حق ما را بدهد.
کیهان ۲۸/۹/۵۵ از قول شهردار تبریز: وزارت کشور حق تبریز را ضایع میکند.
نامه ۱۳۳/م-۱۸/۱۰/۵۵ به آقای استاندار: شما اکثرا به جای نظارت در امور مداخله میکنید.
کیهان ۲۰/آذر ۵۶ شهردار تبریز: دولت کوچکترین کمکی به شهرداری تبریز نکرده است.
نامه شماره ۳۵۵۵۸-۱۸/۱۰/۵۵ به آقای استاندار: شما شهرداری را تضعیف مینمایید.
کیهان ۱۱/۳/۵۶ از قول شهردار به استاندار در جلسه سمینار فرمانداران: شما که میفرمایید هدف و ایمان داشته باشیم، با گفتن نمیشود در فرد هدف و ایمان خلق کرد. اگر راست میگویید، افراد با هدف و با ایمان را انتخاب نمایید.
کیهان ۳/۷/۵۶: شهردار تبریز علیه دولت شکایت کرد.
کیهان انگلیسی اینترناشنال ۶ اکتبر ۷۷- شهردار تبریز دولت را مورد عتاب و خطاب قرار داد.
کیهان ۱۵/۹/۵۶ : شهردار تبریز در حضور وزیر کشور گفت که دولت حق قانونی شهرداریها را نمیدهد.
کیهان ۱۸/۹/۵۶ خطاب شهردار تبریز به استاندار: عیب کار اینجا است که شما شهرداری را یک موسسه دولتی میشناسید و قبول ندارید که شهردار یک فرد ملی است و قبول ندارید که در مسایل شهری تصمیمگیری با شهردار است نه با استاندار.
آیندگان ۱۰/۹/۵۶ از قول شهردار تبریز: این کمکهای بلاعوض که این همه جنجال مصنوعی آفریده است فرق آن با سابق این است که در سابق این وجوه به صندوق شهرداری ریخته نمیشد بلکه به جیبها میرفت ولی حالا به صندوق شهرداری ریخته میشود.
نامه شماره ۱۱۴/م- ۳/۹/۵۶ به آقای استاندار: فرماندار حق ندارد به شهردار دستور بدهد و تفکیک زمین نیازی به موافقت انجمن و تایید استاندار ندارد.
روزنامه ایران تایمز ۲۱ اکتبر ۷۷ در واشنگتن از قول شهردار تبریز در مصاحبه با روزنامه کانستی توشن: در ایران از نبودن آزادیهای سیاسی و از نبودن حرمت و احترام به قانون رنج میبریم. در ایران شهردار فقط اسم دارد و همه اختیارات با دولت است و شهردار فاقد اختیار در شهر خود است.
سپس استعفاء در ۳/۱۰/۵۶ و دو ماه بعد قیام ۲۹ بهمن ۵۶ تبریز:
و تو ای تبریز، من همه این تلاشها را در حد دیوانگی به خاطر تو کردهام و رضایت خداوندی را در گرو این تلاشها تشخیص دادهام.
در حال حاضر نیز به دلایل همان دیوانگیها به شهادت خداوندی که تنها شاهد عادل در نظام هستی است نه تنها از نظر مالی و معیشتی از همه همکاران دوره وکالتی خود عقبتر ماندهام گروه عظیمی دشمن برای خود تدارک دیدهام.
ملالتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید
معذلک تا زنده هستم قلم و بیان عاجزم را درباره تبریز به خدمت خواهم گرفت.
سعدی به روزگاری مهری نشسته بر دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
خدایا، به همه آنهایی که برای تبریز دلسوزانه خدمت میکنند توفیق عطا فرما که تبریز از جمله شهرهای مظلوم تاریخ ما است.
کپی از مرقومه شریفه عارف دانشمند حضرت آیتا… محمدتقی جعفری را که در ضمن اهدا کتاب ارزشمند تفسیر و تحلیل مثنوی مولانا، اشارهای به خدمات حقیر فرمودهاند حسن ختام این دفتر قرار میدهم و والسلام عرض مینمایم.
حمید وارسته
فروردین ۱۳۷۰
این انسان به حق وارسته روز ۲۳ اسفند ماه ۱۳۹۴ در تهران چشم از جهان فروبست.
دیدار شهردار، معاون عمرانی استاندار و مدیرعامل سازمان توسعه گردشگری تبریز از دکتر وارسته در روزهای پایانی عمر ایشان.